English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
systemmatize U منظم یامرتب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
regularises U منظم کردن
to set to rights U منظم کردن
regularising U منظم کردن
arrays U منظم کردن
to set in order U منظم کردن
regularize U منظم کردن
order U منظم کردن
regularized U منظم کردن
array U منظم کردن
regularised U منظم کردن
regularizing U منظم کردن
shipshape U منظم کردن
regularizes U منظم کردن
regulater U منظم کردن
tidied U پاکیزه منظم کردن
shipshape U مرتب کردن منظم
tidies U پاکیزه منظم کردن
tidiest U پاکیزه منظم کردن
tidy U پاکیزه منظم کردن
ranked U اراستن منظم کردن
tidier U پاکیزه منظم کردن
rank U اراستن منظم کردن
ranks U اراستن منظم کردن
pick up U کندن منظم کردن
tidying U پاکیزه منظم کردن
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
qualify U منظم کردن کنترل کردن
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
first string U منظم
regular <adj.> U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
systematic U منظم
orderlies U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
orderly U منظم
symmetric U منظم
methodical U منظم
businesslike U منظم
business like U منظم
pitched U منظم
kelter U منظم
in kelter U منظم
regulars U منظم
proper <adj.> U منظم
tidy <adj.> U منظم
fair <adj.> U منظم
neat <adj.> U منظم
ordered U منظم
decent <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
trim <adj.> U منظم
presentable <adj.> U منظم
straight <adj.> U منظم
in good order <adj.> U منظم
orderly <adv.> U بطور منظم
regular set U مجموعه منظم
regular expression U مبین منظم
regular polymer U بسپار منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
lattice U توری منظم
lattices U توری منظم
orderly <adv.> U بصورت منظم
neatly <adv.> U بصورت منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
well conditioned U مرتب و منظم
squares U منظم حسابی
squaring U منظم حسابی
square U منظم حسابی
systematic irrigation U ابیاری منظم
systematic error U خطای منظم
well ordered U مرتب و منظم
standing army U ارتش منظم
tidily <adv.> U بطور منظم
squared U منظم حسابی
regular army U ارتش منظم
duly <adv.> U بطور منظم
neatly <adv.> U بطور منظم
regular grammar U دستور زبان منظم
taut loom U چله سفت و منظم
systematic desensitization U حساسیت زدایی منظم
processions U درصفوف منظم پیشرفتن
irregular U نا منظم غیر رسمی
regular U پرسنل کادر منظم
systematic U منظم نظم پذیر
regulars U پرسنل کادر منظم
irregulars U عده غیر منظم
procession U بصورت صفوف منظم
unconventional warfare U جنگ غیر منظم
tidily U بطور اراسته و منظم
unconventional U جنگ غیر منظم
liner trade U کشتیرانی منظم تجاری
put on <idiom> U منظم یا تولید یک بازی و...
procession U درصفوف منظم پیشرفتن
lattice network U شبکه توری منظم
processions U بصورت صفوف منظم
My heartbeat is even . U ضربان قلبم منظم است
blended fund U سرمایههای بهم منظم شده
pogrom U قتل عام منظم روسی
clockwork U چرخهای ساعت منظم وخودکار
systematic random sampling U نمونه گیری تصادفی منظم
day in and day out <idiom> U بطور منظم ،تمام مدت
regular solid U کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
pogroms U قتل عام منظم روسی
argument U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
isochronous U واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
arguments U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
spider wire entanglement U نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
Regular training strengthens the heart and lungs. U ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
underground U مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com