English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 30 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
appointee U منصوب
appointees U منصوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invests U منصوب کردن
investing U منصوب کردن
install U منصوب نمودن
installing U منصوب نمودن
installs U منصوب نمودن
appointe U منصوب کردن
appointor U منصوب کننده
instal U منصوب نمودن
invested U منصوب کردن
invest U منصوب کردن
put U منصوب کردن واداشتن
putting U منصوب کردن واداشتن
nominees U منصوب تعیین شده
nominee U منصوب تعیین شده
intromit U جادادن منصوب کردن
puts U منصوب کردن واداشتن
self-appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
to put in U منصوب کردن ارائه دادن
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
self appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
appoints U برقرار کردن منصوب کردن
appoint U برقرار کردن منصوب کردن
coronation carpet U فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com