English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
nose up U چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
down U سوی پایین بطرف پایین
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
adaxial U متمایل بطرف محور
adductor U تمایل عضو بطرف محور
banked turn U انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
without U بطرف خارج
downstroke U ضربه بطرف پایین
downswing U نوسان بطرف پایین
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
outwards U بطرف خارج بیرونی
outward U بطرف خارج بیرونی
in and in U مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
bate U بال زدن بطرف پایین
retrorse U بطرف پایین و عقب خم شده
step turn U چرخش بطرف پایین تپه
outcurve U انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
to push down U بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
downbeat U حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
gearbox stud U محور کوچک داخل جعبه دنده
downwash U زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
anieoro U از داخل به خارج
nose down U خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
on side U در داخل خط خارج نشده
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
concentric shafts U شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
diabatic process U پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
sight alinement U تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
wheelbases U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase U فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
curvilineal U دارای خطوط منحنی محدودبخطوط منحنی
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
phillips curve U منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
evolute U بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
lead curve U خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
curves U خط منحنی منحنی مسیر
curving U خط منحنی منحنی مسیر
curve U خط منحنی منحنی مسیر
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
shift of a demand curve U انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
iso product curve U منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
outsides U اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outside U اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
levo U بطرف چپ
at U بطرف
in U بطرف
into U بطرف
in- U بطرف
toward U بطرف نسبت به
upgrade U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
atop U بطرف بالا
pakkorro U بطرف بیرون
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
forwards U بطرف جلو
with U بطرف درجهت
rearward U بطرف عقب
upwards U بطرف بالا
upward U بطرف بالا
to U بطرف روبطرف
upgrading U بطرف بالا
mesal U بطرف وسط
mesail U بطرف وسط
manward U بطرف انسان
onwards U بطرف جلو
riverward U بطرف رودخانه
upgrades U بطرف بالا
homeward U بطرف منزل
on U بعلت بطرف
heavenward U بطرف اسمان
eastwards U بطرف مشرق
cityward U بطرف شهر
dorsad U بطرف پشت
to the east of U بطرف مشرق
abaft U بطرف عقب
mediad U بطرف وسط
frontwards U بطرف جلو
edgeways U بطرف جلوباشد
home U بطرف خانه
homes U بطرف خانه
coastwards U بطرف ساحل
frontward U بطرف جلو
earthwards U بطرف زمین
edgewise U بطرف لبه
earthward U بطرف زمین
orients U بطرف خاوررفتن
apporro U بطرف جلو
aport U بطرف چپ کشتی
downwards U بطرف پائین
cephalad U متمایل بطرف سر
orienting U بطرف خاوررفتن
orient U بطرف خاوررفتن
coastward U بطرف ساحل
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
uptilt U بطرف بالا کج کردن
phototropism U گرایش بطرف نور
astern U بطرف عقب پسین
cephalad U متمایل بطرف راس
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
ashore U بکنار بطرف ساحل
nobbled U بطرف خود اوردن
nobbles U بطرف خود اوردن
nobbling U بطرف خود اوردن
southern U جنوبا بطرف جنوب
stern wards U بطرف عقب کشتی
deasil U متمایل بطرف راست
stern ward U بطرف عقب کشتی
southeastward U بطرف جنوب شرقی
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
front U بطرف جلو روکردن به
fronting U بطرف جلو روکردن به
upwell U بطرف بالا رفتن
upthrust U حرکت بطرف بالا
nobble U بطرف خود اوردن
gravitating U متمایل شدن بطرف
gravitate U متمایل شدن بطرف
gravitated U متمایل شدن بطرف
gravitates U متمایل شدن بطرف
leans U تکیه دادن بطرف
northeastward U بطرف شمال شرقی
norther U بیشتر بطرف شمال
northwardly U بطرف شمال شمالی
northwestwards U بطرف شمال غربی
athwart U از طرفی بطرف دیگر
leaned U تکیه دادن بطرف
lean U تکیه دادن بطرف
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
inboard U بطرف مرکز کشتی
pervert U منحرف
perverting U منحرف
deviant U منحرف
hell-bent U منحرف
lost U منحرف
hell bent U منحرف
deviants U منحرف
astray U منحرف
perverse U منحرف
perverts U منحرف
deviator U منحرف
digressional U منحرف
deviated U منحرف
awry U منحرف
perverted U منحرف
deviate U منحرف
deviates U منحرف
deviating U منحرف
amiss U منحرف
aberrant U منحرف
transposing U بطرف دیگر معادله بردن
evanesce U بطرف صفر میل کردن
overhand U بازی با دست بطرف بالا
transposes U بطرف دیگر معادله بردن
cockshy U پرتاب تیر بطرف هدف
dextrorotation U گردش بطرف قطب راست
starboard U بطرف راست حرکت کردن
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
transpose U بطرف دیگر معادله بردن
cockshot U پرتاب تیر بطرف هدف
strelli U غلت عقب بطرف بالانس
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
upstroke U حرکت قلم بطرف بالا
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
upthrow U بطرف بالاانداختن تحول شدید
pulls U بطرف خود کشیدن کشش
pull U بطرف خود کشیدن کشش
wringing U منحرف کردن
swerve U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
fall off U منحرف شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com