English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deflect U منحرف کردن منکسر کردن
deflected U منحرف کردن منکسر کردن
deflecting U منحرف کردن منکسر کردن
deflects U منحرف کردن منکسر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
zigzags U منکسر کردن
refracts U منکسر کردن
refracting U منکسر کردن
refracted U منکسر کردن
refract U منکسر کردن
zigzagging U منکسر کردن
zigzag U منکسر کردن
zigzagged U منکسر کردن
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
swerves U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
call off U منحرف کردن
swerve U منحرف کردن
swerves U منحرف کردن
swerving U منحرف کردن
deflect U منحرف کردن
averts U منحرف کردن
draw off U منحرف کردن
divert U منحرف کردن
diverts U منحرف کردن
swerved U منحرف کردن
avert U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
averting U منحرف کردن
diverted U منحرف کردن
wrings U منحرف کردن
wringing U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
deflects U منحرف کردن
pervert U منحرف کردن
bend U منحرف کردن
deflecting U منحرف کردن
deflected U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
antevert U به جلو منحرف کردن
skewing U منحرف کج نگاه کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
skew U منحرف کج نگاه کردن
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
distracts U منحرف کردن توجه
distract U منحرف کردن توجه
detour U خط سیر را منحرف کردن
skews U منحرف کج نگاه کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
zigzagged U منکسر
zigzag U منکسر
zigzags U منکسر
zigzagging U منکسر
fracted U منکسر
zigzagging U خطوط منکسر
zigzag U خطوط منکسر
zigzagged U خطوط منکسر
refringent U منکسر کننده
zigzags U خطوط منکسر
acrostic U منکسر توشیحی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
perverse U منحرف
lost U منحرف
digressional U منحرف
deviate U منحرف
aberrant U منحرف
amiss U منحرف
deviated U منحرف
deviates U منحرف
awry U منحرف
deviating U منحرف
deviator U منحرف
perverted U منحرف
astray U منحرف
deviant U منحرف
hell bent U منحرف
perverting U منحرف
perverts U منحرف
hell-bent U منحرف
pervert U منحرف
deviants U منحرف
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
step aside U منحرف شدن
curving U کم کم منحرف شدن
deflects U منحرف شدن
deflected U منحرف شدن
diverts U منحرف شدن
curves U کم کم منحرف شدن
deflecting U منحرف شدن
diverted U منحرف شدن
deviator U منحرف شونده
hell-bent U منحرف شده
hell bent U منحرف شده
deflect U منحرف شدن
pay off U منحرف شدن
swerve U منحرف شدن
to step aside U منحرف شدن
astray U منحرف بیراه
errant U منحرف بدنام
digressively U بطور منحرف
digressing U منحرف شدن
deviating U منحرف شدن
divert U منحرف شدن
deviates U منحرف شدن
divertive U منحرف کننده
deviated U منحرف شدن
swerved U منحرف شدن
deviate U منحرف شدن
digresses U منحرف شدن
digressed U منحرف شدن
digress U منحرف شدن
perversity U منحرف بودن
fall off U منحرف شدن
curve U کم کم منحرف شدن
diversionary U منحرف کننده
excurse U منحرف شدن
swerving U منحرف شدن
swerves U منحرف شدن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
oblique U غیر مستقیم منحرف
deflector plates U صفحههای منحرف کننده
twisty U پیچ دار منحرف
deflecting electrode U الکترد منحرف کننده
devious U غیر مستقیم منحرف
deflecting electrode U صفحه منحرف کننده
divertor switch U کلید منحرف کننده
deflecting voltage U ولتاژ منحرف کننده
back slide U منحرف شدن از مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com