English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indivertible U انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
deviated U منحرف
digressional U منحرف
deviate U منحرف
aberrant U منحرف
deviator U منحرف
deviates U منحرف
awry U منحرف
deviating U منحرف
lost U منحرف
perverse U منحرف
perverts U منحرف
hell bent U منحرف
hell-bent U منحرف
deviant U منحرف
astray U منحرف
perverted U منحرف
deviants U منحرف
pervert U منحرف
amiss U منحرف
perverting U منحرف
pay off U منحرف شدن
diverts U منحرف شدن
deviating U منحرف شدن
call off U منحرف کردن
step aside U منحرف شدن
perversity U منحرف بودن
diverts U منحرف کردن
diverted U منحرف شدن
astray U منحرف بیراه
diverted U منحرف کردن
bend U منحرف کردن
divert U منحرف شدن
divert U منحرف کردن
diversionary U منحرف کننده
curves U کم کم منحرف شدن
hell bent U منحرف شده
deviate U منحرف شدن
hell-bent U منحرف شده
perverting U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
wrings U منحرف کردن
deflecting U منحرف شدن
deflecting U منحرف کردن
pervert U منحرف کردن
deflects U منحرف کردن
deviates U منحرف شدن
wringing U منحرف کردن
deflect U منحرف شدن
deflect U منحرف کردن
deviated U منحرف شدن
deflected U منحرف شدن
deflected U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
to step aside U منحرف شدن
swerve U منحرف شدن
deflects U منحرف شدن
digress U منحرف شدن
swerve U منحرف کردن
digressed U منحرف شدن
digresses U منحرف شدن
digressing U منحرف شدن
averted U منحرف کردن
averting U منحرف کردن
curving U کم کم منحرف شدن
avert U منحرف کردن
errant U منحرف بدنام
deviator U منحرف شونده
digressively U بطور منحرف
excurse U منحرف شدن
divertive U منحرف کننده
averts U منحرف کردن
curve U کم کم منحرف شدن
swerves U منحرف شدن
swerves U منحرف کردن
intervert U منحرف کردن
draw off U منحرف کردن
swerving U منحرف شدن
swerving U منحرف کردن
fall off U منحرف شدن
swerved U منحرف شدن
swerved U منحرف کردن
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
twisty U پیچ دار منحرف
oblique U غیر مستقیم منحرف
detours U خط سیر را منحرف کردن
divertor switch U کلید منحرف کننده
detour U خط سیر را منحرف کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
distracts U منحرف کردن توجه
distract U منحرف کردن توجه
deflector plates U صفحههای منحرف کننده
antevert U به جلو منحرف کردن
deflecting voltage U ولتاژ منحرف کننده
skewing U منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode U الکترد منحرف کننده
back slide U منحرف شدن از مسیر
to call off U منحرف یامنصرف کردن
skew U منحرف کج نگاه کردن
devious U غیر مستقیم منحرف
skews U منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode U صفحه منحرف کننده
jumps U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetracked U از امر اصلی منحرف شدن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
jump U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
sidetrack U از امر اصلی منحرف شدن
wanders U اواره بودن منحرف شدن
yawed U ازمسیر خود منحرف شدن
incorruptible U فساد نا پذیر منحرف نشدنی
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
magnetic deflection field U میدان منحرف کننده مغناطیسی
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
yaw U ازمسیر خود منحرف شدن
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
baffles U منحرف کننده جریان سیال
slipped U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
baffling U منحرف کننده جریان سیال
wander U اواره بودن منحرف شدن
slips U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
baffle U منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack U تک منحرف کننده توجه دشمن
wandered U اواره بودن منحرف شدن
baffled U منحرف کننده جریان سیال
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolts U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolted U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
to veer off the street U از جاده منحرف شدن [ترا فیک]
bolting U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
borrowed U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrow U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
spoiler U تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
covered U گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
diversionary landing U فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
deflects U منحرف کردن منکسر کردن
alienates U بیگانه کردن منحرف کردن
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
alienate U بیگانه کردن منحرف کردن
deflecting U منحرف کردن منکسر کردن
deflect U منحرف کردن منکسر کردن
deflected U منحرف کردن منکسر کردن
stray U سرگردان شدن منحرف شدن
straying U سرگردان شدن منحرف شدن
strays U سرگردان شدن منحرف شدن
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
alienating U بیگانه کردن منحرف کردن
deviations U انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation U انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drifts U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
swerve U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerved U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving U عدول کردن منحرف کردن کج کردن
preccession U انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
apparent wander U انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
apparent recession U انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee U زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant U زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
perversity U انحراف
corruption U انحراف
diversion U انحراف
inclination U انحراف
perversions U انحراف
perversion U انحراف
deviancy U انحراف
lapsing U انحراف
aberrance U انحراف
digression U انحراف
lapse U انحراف
leeway U انحراف
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com