English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4830 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rendered U منتقل کردن
renders U منتقل کردن
transferring U منتقل کردن
wend U منتقل کردن
transfers U منتقل کردن
transfer U منتقل کردن
render U منتقل کردن
to pass a disease on U بیماری منتقل کردن
transmigrate U کوچ دادن منتقل کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to shift freight traffic from road to rail U حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
chains U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
transferor U منتقل
purchaser U منتقل الیه
transporters U منتقل کننده
transferee U منتقل الیه
go over U منتقل شدن
transporter U منتقل کننده
purchasers U منتقل الیه
to go over U منتقل شدن
transferor U منتقل کننده
assignee U منتقل الیه
to be transferred U منتقل شدن واگذارشدن
transferee U منتقل الیه متصالح
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
passed U انتقال یافتن منتقل شدن
pass U انتقال یافتن منتقل شدن
passes U انتقال یافتن منتقل شدن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
xmodem U بایت از بلاک داده را منتقل میکند
grantee U انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
input U داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
modulate U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
analog U خط ارتباطی که خط وط آنالوگ مانند صوت را منتقل میکند
modulating U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulates U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
inputted U داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
T link U که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
analogue U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
analogues U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
audio U ماشین منتقل کننده سیگنالهای صوتی به نوار مغناطیسی
analogue U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
analog U خط ارتباطی که خط وط سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل میکند
data link U راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
kilos U اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
kilo U اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
footing U قسمتی از پی ساختمان که بارها رامستقیما" به خاک منتقل میکند
analogues U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
drive U مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
interrupts U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
closed circuits U تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
interrupting U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
closed circuit U تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
drives U مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
interrupt U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1من میخواهم بگویم پایت را خم نکن
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com