Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
illicit
U
ممنوع
barred
U
ممنوع
taboo
U
ممنوع
taboos
U
ممنوع
forbidden
U
ممنوع
prohibited
U
ممنوع
disallowable
U
ممنوع
impermissible
U
ممنوع
in d.
U
ممنوع
prohibbited
U
ممنوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forbidden band
U
نوار ممنوع
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
rule out
U
ممنوع ساختن
prohibits
U
ممنوع کردن
prohibit
U
ممنوع کردن
restrict
U
ممنوع کردن
restricting
U
ممنوع کردن
forbidden vibration
U
ارتعاشات ممنوع
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
prohibited
U
ممنوع شده
no waiting
U
توقف ممنوع
restricts
U
ممنوع کردن
no parking
U
توقف ممنوع
NO PARKING
U
پارکینگ ممنوع
debars
U
ممنوع کردن
debarring
U
ممنوع کردن
closed
U
ممنوع الورود
it's forbidden to ...
U
ممنوع است که...
forbid
U
ممنوع کردن
forbidden
U
ممنوع شده
forbids
U
ممنوع کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن
debarred
U
ممنوع کردن
debar
U
ممنوع کردن
forbidden energy zone
U
ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition
U
جهش الکترونی ممنوع
to be absolutely forbidden
[prohibited]
U
مطلقا ممنوع بودن
No camping
U
چادر زدن ممنوع
No camping
U
اردو زدن ممنوع
No left
[right]
turn!
U
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
it is strictly forbidden
U
اکیدا ممنوع است
ban item
U
کالای ممنوع الورود
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited
U
ان کالا ممنوع الورود است
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare
U
امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
U
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
countermands
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
seal off
U
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com