Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
high time
U
هنگام خوشی وعیش ونوش
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
sensuous
U
مبنی بر لذات جسمانی
sensuously
U
مبنی بر لذات جسمانی
self denial
U
ترک لذات نفس
sparing
U
ممسک
cheese-paring
U
ممسک
skinflints
U
ادم ممسک
charioteers
U
ممسک الاعنه
charioteer
U
ممسک الاعنه
skinflint
U
ادم ممسک
the waggoner
U
ممسک الا اعنه
aurigae
U
ممسک الاعنه گیرنده ریسمان اوریگا
auriga
U
ممسک الاعنه گیرنده ریسمان اوریگا
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
engagements
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
feed
U
خورد
passage of arms
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
ate
U
خورد
encounter
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
melec
U
زدو خورد
misfeed
U
سوء خورد
parallel feed
U
خورد موازی
pin feed
U
خورد سنجاقی
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
eating
U
خورد و خوراک
squish
U
خورد کردن
self absorbed
U
در خورد فرورفته
regulating slack
U
خورد دادن
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
pulverizer
U
خورد کننده
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
passage at arms
U
زدو خورد
card feed
U
خورد کارت
face down feed
U
خورد رو به پایین
face up feed
U
خورد رو به بالا
feedback circuit
U
مدار پس خورد
feedback
U
باز خورد
to sinister in
U
خورد رفتن
drank
U
عرق خورد
drank
U
نوشابه خورد
drank
U
خورد سرکشید
cross feed
U
خورد متقابل
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
diners
U
کسی که شام می خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
warfare
U
نزاع زدو خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com