English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flying dutchman U ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
continental shelf U مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
day of reckoning U روز قیامت
armageddon U مبارزهء نهایی میان نیکی وبدی در قیامت
neap tide U کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity U نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
hollander U هلندی
netherlandish U هلندی
netherlander U هلندی
Holland U هلندی
Dutch U : هلندی
dutchwoman U زن هلندی
dutchman U هلندی
Dutch U زبان هلندی
narcis U گلنرگس هلندی
myhheer U مرد هلندی
dutch attack U حمله هلندی
dutch auction U حراج هلندی
flemish brick U اجر هلندی
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
leave it over U عجاله بگذارید بماند
he is to stay U بنا است بماند
he is to stay U قرار است بماند
dutchman U بازیگر بولینگ هلندی
dutch stonewall U دیوار سنگی هلندی
dutch apple pie U پای سیب هلندی
hollands U جین یا مشروب هلندی
If I dont forget . U اگر یادم بماند ( نرود)
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
schnapps U مشروب جین قوی هلندی
dutch 00 U بولینگ هلندی با حساب 002
low dutch U زبان شمال المان و هلندی
staunton gambit U گامبی استاونتن در دفاع هلندی
guilders U نام سکه سیمین هلندی
guilder U نام سکه سیمین هلندی
under pledge of secrecy U با این قول که راز پوشیده بماند
bladel variation U واریاسیون بلادل در دفاع هلندی شطرنج
leningrad variation U واریاسیون لنینگراد در دفاع هلندی شطرنج
galiot U کرجی باری یاماهی گیری هلندی
pivot foot U پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
date U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
dates U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
him to stay U نتوانستم او راوادار کنم بماندحریف اونشدم بماند
mean sea level U سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
matelot U ملوان
flatfoot U ملوان
mariner U ملوان
mariners U ملوان
jack tar U ملوان
leatherneck U ملوان
shipman U ملوان
gob U ملوان
seaman U ملوان
seamen U ملوان
buscarel U ملوان
sailor U ملوان
deck gang U ملوان
galoot U ملوان
seagoer U ملوان
gobs U ملوان
an old salt U ملوان
sailors U ملوان
knickerbocker U زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
london system U سیستم لندن در دفاع هلندی شاه شطرنج
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
deck seamanship U ملوان پل کشتی
bowman U ملوان سینه
go to sea U ملوان شدن
boatswain's party U گروه ملوان
landsman U ملوان نا ازموده
Shanghai U ربودن ملوان
to go to sea U ملوان شدن
sea chest U صندوقچه ملوان
lands man U ملوان ناازموده
deck hands U ملوان ساده
deck gang U ملوان پل کشتی
deck hand U ملوان ساده
lands man U ملوان تازه کار
limey U سرباز یا ملوان انگلیسی
sea dog U ملوان کهنه کار
sailer U ملوان قایق بادبانی
limeys U سرباز یا ملوان انگلیسی
sailor U ملوان قایق بادبانی
sea lawyer U ملوان ایراد گیر
sailors U ملوان قایق بادبانی
shellback U ملوان پیر وبازنشسته
first lieutenant U ناوبان یکم افسر ملوان
doomsday U روز قیامت روز داوری
landsman U ملوان ساده که هنوز درجهای نگرفته
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
lubber U ادم بی دست وپا ملوان تازه کار
dunnage U کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
barratry U خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
Dutch barn U [انباری به شکل سه گوش در قرن هفدهم و هجدهم میلادی که اولین بار توسط هلندی ها استفاده شد.]
holding anchorage U لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
hung bomb U بمبی که پس از پرتاب خود به خود به هواپیما اویزان بماند
fey U محکوم
condemned U محکوم
convict U محکوم
convicted U محکوم
convicts U محکوم
object of judgment U محکوم به
convicting U محکوم
winning party U محکوم له
under sentence of U محکوم به
guilty U محکوم
judgement debt U محکوم به
recognizee U محکوم له
indgement debt U محکوم به
liable U محکوم
doomed U محکوم
judgement debtor U محکوم علیه
condemns U محکوم شدن
he was sentenced to death U محکوم بمرگ
condemns U محکوم کردن
sentence U محکوم کردن
condemning U محکوم شدن
condemning U محکوم کردن
doomed U محکوم به فنا
adjudge U محکوم کردن
condemner U محکوم کننده
sentences U محکوم کردن
sentencing U محکوم کردن
doom to death U محکوم بمرگ
recognizor U محکوم علیه
condemnable U محکوم کردنی
Sentenced to death . U محکوم به مرگ
out of court U محکوم علیه
convicted to death U محکوم به اعدام
judgment debt U محکوم به مالی
convictive U محکوم کننده
condemn U محکوم شدن
losing party U محکوم علیه
convict U محکوم کردن
attaint U محکوم کردن
belay U محکوم کردن
convicting U محکوم کردن
convicted U محکوم کردن
convicts U محکوم کردن
condemn U محکوم کردن
under sentence of death U محکوم به اعدام
under sentence of death U محکوم به مرگ
sentenced U محکوم شده
convict U شخص مقصر و محکوم
he got three months U به سه ماه حبس محکوم شد
convicted U محبوس محکوم کردن
to be doomed U محکوم به فنا بودن
to be ill-fated U محکوم به فنا بودن
convict U محبوس محکوم کردن
res judicata U قضیه محکوم بها
lose the case U محکوم شدن در دعوی
guilty of fraud U محکوم به علت کلاهبرداری
adjudicated case U قضیه محکوم بها
sentenced to the lash U محکوم به خوردن شلاق
condemnation U محکوم کردن اعتراض
condemns U محکوم کردن افراد
condemning U محکوم کردن افراد
convicts U شخص مقصر و محکوم
condemnations U محکوم کردن اعتراض
convicted U شخص مقصر و محکوم
convicting U محبوس محکوم کردن
convicting U شخص مقصر و محکوم
convicted to life imprisonment U محکوم به حبس ابد
convicts U محبوس محکوم کردن
condemn U محکوم کردن افراد
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
foredoom U ازپیش مقدر یا محکوم کردن
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
autre fois acquit U قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
sentence U رای دادن محکوم کردن
sentencing U رای دادن محکوم کردن
conviction U محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentences U رای دادن محکوم کردن
convictions U محکوم یا مجرم شناخته شدن
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
self condemnation U محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
mugs U کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
mug U کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged U کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging U کتک زدن عکس شخص محکوم
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment . U دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
sisyphus U سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
self condemned U محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder U لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distress U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com