Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
courier station
U
مقرر پیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
code
U
قانون قاعده مقرر
default
U
در موعد مقرر
defaulted
U
در موعد مقرر
defaulting
U
در موعد مقرر
defaults
U
در موعد مقرر
instruction
U
مقرر
instructions
U
مقرر
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
regular
U
معین مقرر
regular
U
مقرر
regulars
U
معین مقرر
regulars
U
مقرر
govern
U
مقرر داشتن
governed
U
مقرر داشتن
governs
U
مقرر داشتن
provision
U
مقرر کردن
adjudge
مقرر داشتن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
provide
U
مقرر داشتن
provides
U
مقرر داشتن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
standard
U
مقرر قانونی
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standards
U
مقرر قانونی
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
statutory
U
قانونی مقرر
statutory
U
مقرر
due
U
مقرر
due
U
لازم مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
relevant time
U
موعد مقرر
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
by work
U
کار غیر مقرر
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
due date
U
موعد مقرر
enactive
U
مقرر دارنده
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
pass a resolution
U
مقرر داشتن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
prescript
U
مقرر شده
qualified indorsement
U
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
statutory law
U
مقرر
tenant right
U
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
thetic
U
مقرر معین
thetical
U
مقرر معین
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com