Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
officials
U
مقامات رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
juries
U
مقامات رسمی نافر
jury
U
مقامات رسمی نافر
Other Matches
competent authorities
U
مقامات صالحه
The competent authorities.
U
مقامات صلاحیتد ار
competent authorities
U
مقامات صلاحیتدار
monetary authorities
U
مقامات پولی
competent judicial authorities
U
مقامات صالحه قانونی
The health authorities .
U
مقامات اداره بهداشت
competant judicial authority
U
مقامات صلاحیت دار قضائی
Do you move in high circles ?
U
آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
pratique
U
اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
advowee
U
کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
captain a protest
U
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
general grant
U
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
certificate of damage
U
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
institutional
U
رسمی
formmal
U
رسمی
official
U
رسمی
formal
U
رسمی
solemn
U
رسمی
orthodox
U
رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
protests
U
واخواست رسمی
protest
U
واخواست رسمی
protest
U
اعتراض رسمی
protests
U
اعتراض رسمی
protested
U
واخواست رسمی
protested
U
اعتراض رسمی
protesting
U
واخواست رسمی
protesting
U
اعتراض رسمی
insignia
U
مدال رسمی
insignia
U
نشان رسمی
unofficial
U
غیر رسمی
informal
U
غیر رسمی
tuxedos
U
لباس رسمی
tuxedo
U
لباس رسمی
asparagus
U
مارچوبهء رسمی
bank holidays
U
تعطیلات رسمی
officiate
U
مقام رسمی
officiated
U
مقام رسمی
officiating
U
مقام رسمی
officiates
U
مقام رسمی
official
U
موثق و رسمی
official
U
عالیرتبه رسمی
careers
U
دوره رسمی
careering
U
دوره رسمی
careered
U
دوره رسمی
career
U
دوره رسمی
pronouncement
U
اعلامیه رسمی
officious
U
غیر رسمی
missives
U
نامه رسمی
missive
U
نامه رسمی
official deed
U
سند رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
official religion
U
دین رسمی
officialize
U
رسمی کردن
mare's tail
U
هپوریس رسمی
officiously
U
بطورغیر رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
intrant
U
ورود رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
insigne
U
مدال رسمی
insigne
U
نشان رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official communications
U
ابلاغیه رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official document
U
سند رسمی
noterial document
U
سند رسمی
official language
U
زبان رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
official rate
U
نرخ رسمی
vestment
U
لباس رسمی
semi official
U
نیمه رسمی
semi officially
U
بطورنیم رسمی
driss uniform
U
لباس رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
tux
U
لباس رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
contracts under seal
U
عقد رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
free and easy
<idiom>
U
غیر رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
extra official
U
غیر رسمی
formal accountability
U
ذیحسابی رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
hansard
U
مذاکرات رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
speedwell
U
سیزاب رسمی
standard time
U
زمان رسمی
state religion
U
مذهب رسمی
statute mile
U
مایل رسمی
formal review
U
بررسی رسمی
formal review
U
سان رسمی
formal group
U
گروه رسمی
formal education
U
اموزش رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
formalised
U
رسمی کردن
audiences
U
ملاقات رسمی
audience
U
ملاقات رسمی
return
U
گزارش رسمی
returned
U
گزارش رسمی
placards
U
پروانه رسمی
placard
U
پروانه رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
reprimand
U
توبیخ رسمی
returning
U
گزارش رسمی
functions
U
ایین رسمی
functioned
U
ایین رسمی
function
U
ایین رسمی
positioned
U
شغل رسمی
position
U
شغل رسمی
returns
U
گزارش رسمی
formalises
U
رسمی کردن
formalizing
U
رسمی کردن
official receiver
U
اعتصاب رسمی
reprimanded
U
توبیخ رسمی
talking-to
U
سرزنش رسمی
talking to
U
سرزنش رسمی
notes
U
نامه رسمی
note
U
نامه رسمی
noting
U
نامه رسمی
formalizes
U
رسمی کردن
formalized
U
رسمی کردن
formalize
U
رسمی کردن
reprimands
U
توبیخ رسمی
formalising
U
رسمی کردن
pronouncements
U
اعلامیه رسمی
reprimanding
U
توبیخ رسمی
unofficial news
U
خبر غیر رسمی
regulation clothing
U
لباس رسمی نظامی
studbook
U
شناسنامه رسمی اسب
official calibration
U
واسنجی رسمی
[مهندسی]
official oath
U
سوگند قانونی یا رسمی
physician in ordinary
U
پزشک رسمی یا همیشگی
pro memoria
U
نامه غیر رسمی
officially represented
U
دارای نماینده رسمی
official visit
U
بازدید رسمی فرمانده
stuffed shirt
<idiom>
U
شخص رسمی وجدی
morning dress
U
جامهی رسمی صبحگاهی
visit of courtesy
U
بازدید رسمی نظامی
vestment
U
لباس رسمی اسقف
finery
[formal]
U
جامه رسمی جشن
nonformal sector
U
بخش غیر رسمی
informality
U
غیر رسمی بودن
dress shirts
U
پیراهن لباس رسمی
Thais
U
زبان رسمی تایلند
registries
U
دفترخانه رسمی ثبت
registry
U
دفترخانه رسمی ثبت
bulletin
U
ابلاغیه رسمی بیانیه
communique
U
اطلاعیه رسمی یااداری
bulletin
U
اگهی نامه رسمی
starchy
U
شبیه نشاسته رسمی
irregular
U
نا منظم غیر رسمی
plains
U
غیر رسمی جلگه
formalist
U
شخص زیاد رسمی
plain
U
غیر رسمی جلگه
dress shirt
U
پیراهن لباس رسمی
bulletins
U
اگهی نامه رسمی
plainer
U
غیر رسمی جلگه
dress uniform
U
لباس رسمی نظامی
plainest
U
غیر رسمی جلگه
bulletins
U
ابلاغیه رسمی بیانیه
black tie
U
کت نیمه رسمی مردانه
common law marriage
U
ازدواج غیر رسمی
bank rate of discount
U
نرخ رسمی تنزیل
requisition
U
درخواست رسمی کردن
visitors
U
مهمان رسمی نظامی
visitor
U
مهمان رسمی نظامی
placard
U
اعلامیه رسمی اعلان
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
full dress
U
بالباس تمام رسمی
par
U
بهای رسمی سهم
nonconformists
U
مخالف کلیسای رسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com