Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
utilitarianism
U
سودمند گرایی
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
hydrotropism
U
اب گرایی یا هیدروتربیسم رطوبت گرایی
advantageous
<adj.>
U
سودمند
helpful
<adj.>
U
سودمند
serviceable
<adj.>
U
سودمند
lucrative
U
سودمند
useful
<adj.>
U
سودمند
good
U
سودمند
inefficacious
U
نا سودمند
benefitical
U
سودمند
handy
<adj.>
U
سودمند
handiest
U
سودمند
handier
U
سودمند
purposive
<adj.>
U
سودمند
beneficial
<adj.>
U
سودمند
practical
<adj.>
U
سودمند
fit for use
U
سودمند
practicals
U
سودمند
commodious
U
سودمند
salubrious
U
سودمند
purpose-built
<adj.>
U
سودمند
purposeful
<adj.>
U
سودمند
gainful
U
سودمند
suitable
<adj.>
U
سودمند
applicatory
<adj.>
U
سودمند
advantageaus
U
سودمند
fructuous
U
سودمند
furthersome
U
سودمند
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
سودمند
proper
<adj.>
U
سودمند
practicable
<adj.>
U
سودمند
functional
<adj.>
U
سودمند
expedient
<adj.>
U
سودمند
constructive
U
سودمند
handy
[useful]
<adj.>
U
سودمند
instrumental
U
سودمند
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
سودمند
valuable
<adj.>
U
سودمند
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
سودمند
convenient
<adj.>
U
سودمند
subservient
U
مادون سودمند
good
U
سودمند مفید
advantage
U
سودمند بودن
perficient
U
سودمند بدردخورنده
e. use ful
U
بسیار سودمند
useful work
U
کار سودمند
utility routine
U
روال سودمند
practical
U
کارکن سودمند
to be of avail
U
سودمند بودن
avail
U
سودمند بودن
conducive
U
سودمند مساعد
instrumental input
U
داده سودمند
practicals
U
کارکن سودمند
benefactress
U
زن نیوکار سودمند
utility program
U
برنامه سودمند
utility
U
برنامه سودمند
utility programs
U
برنامههای سودمند
it is of interest to me
U
برای من سودمند است
salutary
U
سلامت بخش سودمند
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
hepatic
U
سودمند برای جگر
available
U
قابل استفاده سودمند
pf public utility
U
سودمند برای همه
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
ana
U
منتخبات اطلاعات سودمند
publicly useful
U
سودمند برای عموم
wholesore
U
گوارا سالم سودمند
to exercise is use ful
U
ورزش کردن سودمند است
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
bestead
U
سودمند واقع شدن بدردخوردن
moral
U
اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
gnomic
U
اخلاقی
to stand any one in good stead
U
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
conducting
U
رفتار اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
conducts
U
رفتار اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
superego
U
شخصیت اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
the source
U
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
nothing serves to but apology
U
هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
sensualism
U
حس گرایی
leftism
U
چپ گرایی
skepticism
U
شک گرایی
ambivalence
U
دو سو گرایی
hydrotropic
U
اب گرایی
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
objectivism
U
عین گرایی
objectivism
U
برون گرایی
phenomenalism
U
پدیده گرایی
cynism
[rare]
[cynicism]
U
کلبی گرایی
functionalism
U
کارکرد گرایی
monopolism
U
انحصار گرایی
mendelism
U
مندل گرایی
mentalism
U
ذهن گرایی
cynicism
U
کلبی گرایی
moralization
U
اخلاق گرایی
nationallism
U
ملت گرایی
necrophilia
U
مرده گرایی
negativism
U
منفی گرایی
nominalism
U
اسم گرایی
masculinism
U
نرینه گرایی
phototropism
U
نور گرایی
pneumotropism
U
ریه گرایی
solipsism
U
نفس گرایی
somatotonia
U
فعالیت گرایی
sophism
U
سفسطه گرایی
spiritism
U
روح گرایی
universalism
U
عام گرایی
unitarianism
U
توحید گرایی
tritheism
U
سه یزدان گرایی
stereotapis
U
جمد گرایی
subjectivism
U
درون گرایی
transformism
U
دگرگونی گرایی
subjectivism
U
ذهن گرایی
subjectivism
U
ذهنی گرایی
utopianism
U
ارمان گرایی
syndicalism
U
اتحادیه گرایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com