English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inure U معتاد کردن موجب شدن
inured U معتاد کردن موجب شدن
inures U معتاد کردن موجب شدن
inuring U معتاد کردن موجب شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
customised U معتاد کردن
customising U معتاد کردن
customize U معتاد کردن
customises U معتاد کردن
customizes U معتاد کردن
customized U معتاد کردن
customizing U معتاد کردن
inure or en U معتاد کردن
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
occasion U موجب شدن فراهم کردن
motivate] U تحریک کردن موجب شدن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
used U معتاد
wont U معتاد به
addict U معتاد
accustomed U معتاد
confirmed U معتاد
habitue U معتاد
dopes U معتاد
wont U معتاد
habitual U معتاد
addicts U معتاد
wonted U معتاد
dope U معتاد
inveterate U معتاد
to addict oneself U معتاد
hophead U معتاد
addicted U معتاد
addictive U معتاد کننده
accustom معتاد شدن
wino U معتاد به شراب
addicted to nicotine <adj.> U معتاد به نیکوتین
hypes U معتاد به موادمخدره
hyped up U معتاد به موادمخدره
hyped U معتاد به موادمخدره
hype U معتاد به موادمخدره
couch potato U معتاد به تلویزیون
given U معتاد datum
addicts U : خو گرفته معتاد
accustoming U معتاد ساختن
accustoms U معتاد ساختن
accustom U معتاد ساختن
workaholic U معتاد به پرکاری
hyping U معتاد به موادمخدره
couch potatoes U معتاد به تلویزیون
inurement U معتاد سازی
addict خو گرفته معتاد
workaholics U معتاد به پرکاری
hophead U شخص معتاد
disaccustom U غیر معتاد ساختن
scotopia U چشمهای معتاد بتاریکی
landlubbers U معتاد بزندگی بری
landlubber U معتاد بزندگی بری
sappy U کودن معتاد به مشروبات
bibber U ادم معتاد به مشروب
dreamful U معتاد بخواب دیدن
couch potato U معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
somnambular U معتاد به راه رفتن در خواب
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
somnambulant U معتاد به راه رفتن در خواب
cause U موجب
origin U موجب
origins U موجب
occasions U موجب
occasion U موجب
offeror U موجب
occasioned U موجب
occasioning U موجب
inducement U موجب
causes U موجب
causing U موجب
contributive U موجب
inducements U موجب
incurs U موجب
in conformity with U بر موجب
incurring U موجب
incurred U موجب
incur U موجب
whereby U که به موجب ان
contributory U موجب
bring U موجب شدن
federal reserve system U سیستمی که به موجب ان
bringing U موجب شدن
promibitive U موجب منع
cuse of a U موجب وحشت
pleasing U موجب مسرت
brings U موجب شدن
gratifying U موجب خوشنودی
afford U موجب شدن
stumbling block U موجب لغزش
thorns U موجب ناراحتی
thorn U موجب ناراحتی
conducive U موجب شونده
effectuate U موجب شدن
entailed U موجب شدن
entailing U موجب شدن
give rise to U موجب شدن
stumbling blocks U موجب لغزش
entails U موجب شدن
sperm U موجب ایجادچیزی
sperms U موجب ایجادچیزی
entail U موجب شدن
afforded U موجب شدن
scourger U موجب بلا
like a red rag to the bull U موجب خشم
to bring forth U موجب شدن
ill fated U موجب بدبختی
affords U موجب شدن
affording U موجب شدن
sufferance U سکوت موجب رضا
drawing card U موجب جلب توجه
evince U موجب شدن برانگیختن
evinced U موجب شدن برانگیختن
peristrephic U گرداننده موجب گردش
evinces U موجب شدن برانگیختن
evincing U موجب شدن برانگیختن
ulcerative U موجب تولید زخم
lactogenic U موجب ترشح شیر
resolutive U محلل موجب فسخ
suspensor U موجب تعلیق نگاهدارنده
inotropic U موجب انقباض ماهیچه
sidesplitting U موجب تشنج پهلوها
smoke screen U موجب تاریکی وابهام
hysterogenic U موجب اختناق رحمی
hysteroid U موجب اختناق رحمی
incentives U اتش افروز موجب
incentive U اتش افروز موجب
scarecrow U ادمک سرخرمن موجب ترس
scarecrows U ادمک سرخرمن موجب ترس
motivating U انگیختن موجب و سبب شدن
silert gives consent U خاموشی موجب رضا است
motivate U انگیختن موجب و سبب شدن
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
motivated U انگیختن موجب و سبب شدن
motivates U انگیختن موجب و سبب شدن
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
lutenize U موجب ایجاد جسم زرد
effecturate U موجب شدن انجام دادن
belly laughs U هر چیزی که موجب خنده شود
curiosity killed the cat <idiom> U فضولی هم موجب دردسرمی شود
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
inbreed U موجب شدن بوجود اوردن
belly laugh U هر چیزی که موجب خنده شود
detractive U سبک کننده موجب کسرشان
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
flunking U چیدن موجب شکست شدن
ignominious U موجب رسوایی ننگ اور
flunk U چیدن موجب شکست شدن
flunked U چیدن موجب شکست شدن
flunks U چیدن موجب شکست شدن
abortionists U کسی که موجب سقط جنین میشود
gaping stock U چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
denominative U مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
To break a habit makes one ill. <proverb> U ترک عادت موجب مرض است .
this act provoked my inquiry U این کار موجب پرسش من است
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin U هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
blighter U شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
blighters U شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
hyperinsulinism U درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
red reg U چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
anticatalyst U مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
expansion bearing U تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
humoral pathology U علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
an unclear condition which U consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
quantity theory of money U نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
sound effects U عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
horsy U معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
bergson criterion U ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile U مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
asylum U حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylums U حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
capitulation U تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
economic determinism U یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
dogmatism U دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium U حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
estrogen U هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
equitable estate U در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
succour U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succor U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
dedications U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedication U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
liquefacient U عامل موجب ترشح ترشح کننده
edict of emancipation U فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com