English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Solicitors General U معاون دادستان
Solicitor General U معاون دادستان
magistrates U رئیس کلانتری
magistrate U رئیس کلانتری
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
vice president U معاون [رئیس]
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
vice chancellor U معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellor U معاون رئیس دانشگاه
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
vice-chancellors U معاون رئیس دانشگاه
veep U معاون رئیس جمهور
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
vice presidency U مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
wharfinger U مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
mates U معاون کشتی معاون ناخدا
mated U معاون کشتی معاون ناخدا
mate U معاون کشتی معاون ناخدا
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
police stations U کلانتری
police station U کلانتری
police court U کلانتری
commissariat U کلانتری
police office U کلانتری
commissariats U کلانتری
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
magistrature U ریاست کلانتری
station house U ایستگاه کلانتری
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
commissariat U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
commissariats U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
Attorneys General U دادستان
prosecuting attorney U دادستان
Federal Prosecutor General U دادستان کل
Attorney General U دادستان
Attorney General U دادستان کل
Attorneys General U دادستان کل
dirctor of public prosecutions U دادستان
pursuers U دادستان
accuser U دادستان
accusers U دادستان
procurator fiscal U دادستان
procurators fiscal U دادستان
public prosecutor U دادستان
public prosecutors U دادستان
law officers of the crown U دادستان
public prosector U دادستان
Federal Attorney General U دادستان کل
pursuer U دادستان
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
procuration fiscal U دادستان بخش در اسکاتلند
united states attorney U دادستان کل ایالات متحده
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
plea deal [between Prosecution and Defense] U توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
Solicitor General U مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
Solicitors General U مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
accessory U معاون
coajutor U معاون
second in command U معاون
second best U معاون
aid U معاون
aided U معاون
helpmeet U معاون
girl friday U معاون زن
deputies U معاون
advisor U معاون
deputy U معاون
second-best U معاون
aiding U معاون
adjoint U معاون
vice-chancellors U معاون
vice-chancellor U معاون
assistants U معاون
asst U معاون
adjunct U معاون
depts U معاون
dept U معاون
adjuncts U معاون
assistant U معاون
accessorial U معاون
vice chancellor U معاون
acologte U معاون
acolytes U معاون یاکمک
vice governor U معاون فرمانداری
vicar U معاون خلیفه
vicars U معاون خلیفه
counsellor and procurer U معاون جرم
under-secretary U معاون وزارت
abetter or abettor U معاون جرم
adjoint U معاون استاد
under-secretaries U معاون وزارت
undersecretary U معاون وزارتخانه
veep U معاون مدیرکل
lieutenant governor U معاون فرماندار
accessory to a riot U معاون فتنه
acolyte U معاون یاکمک
accessary U معاون جرم
accessory U معاون جرم
subdeacon U معاون خادم
subdeacon U معاون شماس
archdeacons U معاون اسقف
subdean U معاون dean
archdeacon U معاون اسقف
script assistant معاون برنامه نویسی
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
wingman U معاون رسد هوایی
coadjutor U معاون یاری کننده
subdeacon U معاون گماشته روحانی
curate U معاون کشیش بخش
curates U معاون کشیش بخش
accomplice شریک یا معاون جرم
executives U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive officer U معاون یکان افسر تیر
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
commissioners U مامور
officer U مامور
officers U مامور
commissioner U مامور
bedell U مامور
functionaries U مامور
bedel U مامور
pursuivant U مامور
agent U مامور
agents U مامور
commissionaires U مامور
functionary U مامور
official U مامور
commissionaire U مامور
appointed U مامور
missionaries U مامور
missionary U مامور
functionery U مامور
ranksman U مامور صف
finance U مالی
monetary U مالی
financed U مالی
finances U مالی
accounting classification U کد مالی
fiscal U مالی
financial U مالی
financing U مالی
pecuniary U مالی
scouts U مامور اکتشاف
inquisitors U مامور تحقیق
defector in place U مامور مخفی
emissaries U مامور سری
investigator U مامور تحقیق
scout U مامور اکتشاف
investigators U مامور تحقیق
scouted U مامور اکتشاف
mole U مامور مخفی
inquisitor U مامور تحقیق
bureaucrat U مامور اداری
consular officer U مامور کنسولی
attackman U مامور حمله
bureaucrats U مامور اداری
executor U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
emissaries U مامور مخفی
emissary U مامور مخفی
officers U مامور متصدی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
assignee U نماینده مامور
custom assersor U مامور گمرک
hangman U مامور اعدام
hangmen U مامور اعدام
communicant U مامور ابلاغ
communicants U مامور ابلاغ
file clerk U مامور بایگانی
executive bailiff U مامور اجرا
envoi U مامور نماینده
diplomatic officer U مامور سیاسی
diplomatic agent U مامور سیاسی
High Commissioner U مامور عالیرتبه
High Commissioners U مامور عالیرتبه
customs officer U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
officer U مامور متصدی
emissary U مامور سری
bumbailiff U مامور اجرا
executioner U مامور اعدام
auditor U مامور رسیدگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com