Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dialectically
U
مطابق قواعد منطق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inference rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
transformation rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
rule of inference,
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
grammatical
U
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
propositional calculus
U
منطق گزاره ای
[ریاضی]
[منطق]
organum
U
کتاب منطق منطق ارسطو
standards
U
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
U
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
formal logic
U
منطق صوری
[منطق]
logistic
U
منطق نمادی مربوط به منطق نمادی
precendence rules
U
قواعد تقدم
hund rules
U
قواعد هوند
fleming's rules
U
قواعد فلمینگ
commutation rules
U
قواعد جابجایی
selection rules
U
قواعد گزینش
physically
U
با قواعد طبیعی
regvlarity
U
مطابقه با قواعد
rules
U
قواعد بازی
rules of football
U
قوانین یا قواعد فوتبال
phonetically
U
از روی قواعد صدا
rules for forming plurals
U
قواعد جمع بندی
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats
U
قواعد دستورات زمان اسمبلی
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
geometrize
U
با قواعد هندسی درست کردن
format
U
قواعد دستورات زمان اسمبلی
disassemble
U
ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
syntactic
U
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
illegal
U
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
pedantry or pedantism
U
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
syntactical
U
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
lawmerchant
U
قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
U
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
double standard
U
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
grammatical error
U
استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
extends
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
IMA
U
سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
propriety
U
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
reasons
U
منطق
novum organum
U
منطق
reason
U
منطق
logic
U
منطق
inept
U
بی منطق
rationale
U
منطق
illegal
U
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
inference
U
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inferences
U
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
boolean logic
U
منطق بولی
logical positivism
U
منطق عملی
afortiori
U
با منطق محکمتر
logical empiricism
U
منطق عملی
illogic
U
خلاف منطق
affective logic
U
منطق عاطفی
dialectics
U
منطق جدلی
logicians
U
منطق دان
frame
U
منطق اسکلت
cryptologic
U
منطق رمز
double rail logic
U
منطق دو خطی
current mode logic
U
منطق جریانی
fluid logic
U
منطق سیلانی
formal logic
U
منطق مجرد
formal logic
U
منطق رمزی
formal logic
U
منطق صوری
formmal logic
U
منطق صوری
computer logic
U
منطق کامپیوتر
fuzzy logic
U
منطق نامعلوم
proposition
U
گزاره
[منطق]
nonsense
U
خارج از منطق
control logic
U
منطق کنترل
canonic
U
منطق اپیکوری
dialectician
U
منطق دان
sequential logic
U
منطق ترتیبی
shared logic
U
منطق اشتراک
shared resource
U
منطق اشتراکی
single rail logic
U
منطق تک خطی
structural logic
U
منطق ساختی
symbolic logic
U
منطق نمادی
symbolic logic
U
منطق رمزی
symbolic logic
U
منطق سمبلیک
threshold logic
U
منطق استانهای
to chop logic
U
منطق بافتن
transistor transistor logic
U
منطق TTL
two level logic
U
منطق دوسطحی
logic
U
منطق ریاضی
propositional logic
U
منطق گزارهای
positive logic
U
منطق مثبت
n level logic
U
منطق N سطحی
mathematical logic
U
منطق ریاضی
logician
U
منطق دان
novum organum
U
منطق بیکن
negative logic
U
منطق منفی
formatter
U
سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
infix notation
U
روش قواعد برنامه نویسی کامپیوتر که عملگرها درون عملوندها هستند مثل D-C یا x+y
logistic
U
محاسبهای علم منطق
arithmetic logic unit
U
واحد حساب و منطق
arithmetically
U
منطق قاعده حساب
reactionary
U
مخالفت گرای بی منطق
reactionaries
U
مخالفت گرای بی منطق
dialectology
U
علم منطق جدلی
logic arithmetic unit
U
واحد منطق و حساب
dialectician
U
پیرو منطق استدلالی
well advised
U
ازروی عقل و منطق
De Morgan's laws
U
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
De Morgan's laws
U
قوانین دومورگان
[ریاضی]
[منطق]
truth table
U
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
modus tollendo tollens
U
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
denying the consequent
U
نفی تالی
[منطق]
[ریاضی]
To be amenable to reason .
U
اهل منطق ودلیل بودن
biotechnology
U
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
alethiology
U
قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
propositional calculus
U
حساب گزاره ای
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
propositional calculus
U
حساب گزاره ها
[فلسفه]
[منطق]
[ریاضی]
protocols
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
military testament
U
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
plato
U
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
information
U
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
phrenologically
U
ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
restatement of the law
U
مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
secundumn
U
مطابق
pursuant
U
مطابق
correspoundent
U
مطابق
incompliance with
U
مطابق
agreeably to
U
مطابق
even with
U
مطابق
in register
U
مطابق
frae
U
مطابق
complied with
U
مطابق با
similiar
U
مطابق
in keeping
U
مطابق
corresponding to
U
مطابق با
corresponding to
U
مطابق
correspounding
U
مطابق
congurous
U
مطابق
respondents
U
مطابق
matched
U
مطابق
complying
U
مطابق با
after
U
مطابق
corresponding
U
مطابق
according
U
مطابق
according to
U
مطابق
complied
U
مطابق با
confirming
U
مطابق
similar
U
مطابق
comply
U
مطابق با
correspondent
U
مطابق
accordant
U
مطابق
complies
U
مطابق با
consilient
U
مطابق
within
U
مطابق
respondent
U
مطابق
correspondents
U
مطابق
from
U
مطابق
arithmetic logic unit
U
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
to
U
برحسب مطابق
corresponded
U
مطابق بودن
corresponds
U
مطابق بودن
up to date
U
مطابق روز
in accordance with
U
مطابق موافق
synchrinized
U
مطابق بودن
up-to-date
U
مطابق روز
hygienically
U
مطابق بهداشت
homologize
U
مطابق شدن
synchronised
U
مطابق بودن
geometrically
U
مطابق هندسه
synchronises
U
مطابق بودن
synchronising
U
مطابق بودن
correspond
U
مطابق بودن
newfashioned
U
مطابق مد روز
traditionally
U
مطابق احادیث
relevant
U
وابسته مطابق
pursuant to
U
مطابق برحسب
testamentary
U
مطابق با وصیت
trendier
U
مطابق آخرین مد
trendiest
U
مطابق آخرین مد
trendy
U
مطابق آخرین مد
posher
U
مطابق مد روز
posh
U
مطابق مد روز
pedagogically
U
مطابق فن تعلیم
poshest
U
مطابق مد روز
fashionably
U
مطابق معمول
synchronize
U
مطابق بودن
synchronizes
U
مطابق بودن
corresponding
U
مطابق متشابه
by my watch
U
مطابق ساعت من
conform to
U
مطابق بودن با
as usual
U
مطابق معمول
constitutionally
U
مطابق قانون
adjust
U
مطابق کردن
by the square
U
مطابق نمونه
to correspond to
U
مطابق بودن
at my request
U
مطابق با تقاضای من
orthodox
U
مطابق مرسوم
physiologically
U
مطابق فیزیولوژی
correspound
U
مطابق بودن
after the manner of
U
بتقلید مطابق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com