English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double U مضاعف کردن دولا کردن
doubled U مضاعف کردن دولا کردن
doubled up U مضاعف کردن دولا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bend U دولا کردن
bows U دولا کردن
buckle U دولا کردن
buckles U دولا کردن
bow U دولا کردن
bowed U دولا کردن
bowing U دولا کردن
buckled U دولا کردن
duplexing U مضاعف کردن
two-ply U دولا
geminate U دولا
doubled up U دولا
creepingly U دولا دولا
doubled U دولا
reclinate U دولا
dual U دولا
two ply U دولا
double bottom U ته دولا
double U دولا
duplex U دولا
in a stooping position U دولا
duplexes U دولا
diploid U دولا
recvrvature U دولا شدگی
duplexes U دولا دولایی
crouching U دولا شدن
duplex U دولا دولایی
crouch U دولا شدن
double up U دولا شدن
crouches U دولا شدن
doubling U دولا تابی
double cloth U پارچه دولا
crouched U دولا شدن
doubling U دولا سازی
conduplicate U از درازا دولا شده
marline or line U طناب کوچک دولا
furring U تخته پوشی دولا
folded dipole U انتن دو قطبی دولا
slouchy U دولا دولاراه رونده
buckled plate U صفحه دولا شده
double v machine U دستگاه دولا کننده ورق
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
slouching U با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouched U با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouches U با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
slouch U با سرخمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
multiple U مضاعف
double line U خط مضاعف
double U مضاعف
duplex U مضاعف
doubled up U مضاعف
double precision U مضاعف
doubled U مضاعف
bilateral U مضاعف
duplexes U مضاعف
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
double refraction U انکسار مضاعف
double refraction U شکست مضاعف
dual nationality U تابعیت مضاعف
doubled up U مضاعف نمودن
doubled columns U ستونهای مضاعف
binary U جفتی مضاعف
doubled U مضاعف نمودن
duplex computer U کامپیوتر مضاعف
duplex console U پیشانه مضاعف
duplexing U مضاعف سازی
birefringence U شکست مضاعف
double image U تصویر مضاعف
fiddle blocks U قرقره مضاعف
doubly linked U با پیوند مضاعف
doubliy U بطور مضاعف
dual density U تراکم مضاعف
double precision U دقت مضاعف
double length U طول مضاعف
double length U با طول مضاعف
double punch U منگنه مضاعف
double lead screw U حلزونی مضاعف
doubleword U کلمه مضاعف
double junction U اتصال مضاعف
bilateral observation U دیدبانی مضاعف
birefringence U انکسار مضاعف
double dissociation U گسست مضاعف
double alternation U تناوب مضاعف
double cropping U کشت مضاعف
double counting U محاسبه مضاعف
peak to peak voltage U ولتاژ مضاعف
double taxation U مالیات مضاعف
double salt U نمک مضاعف
double U مضاعف نمودن
double salt U ملح مضاعف
double bond U اتصال مضاعف
double blowing U دمش مضاعف
two throw ladder U پلکان مضاعف
double beam U پرتو مضاعف
double decomposition U تجزیه مضاعف
double density U چگالی مضاعف
double diode U دیود مضاعف
double density U تراکم مضاعف
double word U کلمه مضاعف
double hardening U سخت گردانی مضاعف
double blind method U روش بی نام مضاعف
double entry U دفتر داری مضاعف
double density recording U ضبط تراکم مضاعف
double linked list U لیست پیوندی مضاعف
double tape U نوار مساحی مضاعف
double piston engine U موتور پیستون مضاعف
double beam U شعاع مضاعف نور
electrical double layer U لایه مضاعف الکتریکی
double limiter U محدود کننده مضاعف
double contact lamp U لامپ با اتصال مضاعف
oversrike U چاپ مضاعف دخشه
doubled pawns U پیادهای مضاعف شطرنج
double triode U لامپ تریود مضاعف
double taxation U مالیات بندی مضاعف
double irradiation technique U روش تاباندن مضاعف
alum U سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend U عدد مضاعف عددافزوده شده
double two high rolling mill U دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp U لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
iceland spar U کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene U ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
double buffering U روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com