English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
policies U مصلحت اندیشی
policy U مصلحت اندیشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
politic U مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
wishful thinking U خواسته اندیشی
right minded U درست اندیشی
right-minded U درست اندیشی
obscurantism U تاریک اندیشی
ideation U خیال اندیشی
long sightedness U دور اندیشی
far sightedness U مال اندیشی
forethought U دور اندیشی
foresight U دور اندیشی
foresight U مال اندیشی
telepathy U دوهم اندیشی
magical thinking U جادویی اندیشی
right mindedness U درست اندیشی
hyperpragia U زیاده اندیشی
idealism U خیال اندیشی
provincialism U محلی اندیشی
self reflection U درون اندیشی
dogmatism U جزمی اندیشی
advisability U مصلحت
expediency U مصلحت
interest U مصلحت
expedient U مصلحت
expedients U مصلحت
advice U مصلحت
interests U مصلحت
improvidently U بدون مال اندیشی
foreseeingly U از روی مال اندیشی
forethought U مال اندیشی احتیاط
perspectives U مال اندیشی تجسم شی
perspective U مال اندیشی تجسم شی
providently U از روی مال اندیشی
to take long views U دور اندیشی کردن
pragmatist U مصلحت گرای
impolicy U خلاف مصلحت
As deemed advisable . As expedient . U هرطور که مصلحت با شد
inadvisability U خلاف مصلحت
vital interest U مصلحت حیاتی
To regard as advisable . To deem prudent . U مصلحت دیدن
rede U وقوع مصلحت
pragmatism U مصلحت گرایی
impolitic U مخالف مصلحت
expedient U مصلحت امیز
politicly U ازروی مصلحت
interests U سود مصلحت
expediential U مصلحت امیز
interest U سود مصلحت
expedients U مصلحت امیز
advised U مصلحت امیز
prognoses U پیش بینی مال اندیشی
prognosis U پیش بینی مال اندیشی
visionless U فاقد حس بینش ومال اندیشی
A white lie . U دروغ مصلحت آمیز
white lie <idiom> U دروغ مصلحت آمیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
expediently U از روی مصلحت یا اقتضا
politic U مصلحت امیز کاردانی
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
honesty is the best policy U عین مصلحت در راستی ودرستی است
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inexpediently U از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com