English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rational consumer U مصرف کننده عقلائی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
consumers U مصرف کننده
consumer U مصرف کننده
user U مصرف کننده
users U مصرف کننده
consumer preference U رجحان مصرف کننده
consumerism U حمایت از مصرف کننده
soverignty of the consumer U حاکمیت مصرف کننده
consumer surplus U نصیب مصرف کننده
consumer's choice U انتخاب مصرف کننده
consumer behaviour U رفتار مصرف کننده
consumer sovereignty U حاکمیت مصرف کننده
consumer psychology U روانشناسی مصرف کننده
consumer equilibrium U تعادل مصرف کننده
service cable U کابل مصرف کننده
consumer credit U اعتبار مصرف کننده
consumer choice U انتخاب مصرف کننده
representative consumer U مصرف کننده نمونه
consumer protection U حمایت از مصرف کننده
consumer economics U علم اقتصاد مصرف کننده
theory of consumer's choice U نظریه انتخاب مصرف کننده
dominant user U یکان مصرف کننده عمده
consumer's surplus U یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
recommended retail price U قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
rational U عقلائی
reasonable U عقلائی
consumer advertising U تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
reasonable advantage U منفعت عقلائی
rationabile stoverium U نفقه عقلائی
rationalization U عقلائی کردن
rational expectations U پیش بینیهای عقلائی
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
benzocaine U ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
bespoke software U نرم افزاری بکه برای یک نیاز خالص مصرف کننده نوشته شده است
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
freeware U نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
extravagant U مصرف
comsumption U مصرف
of no a U بی مصرف
expenditure U مصرف
income consumption curve U مصرف
waster U مصرف
wasters U مصرف
wasteful U مصرف
consumption U مصرف
waste U بی مصرف
usage U مصرف
wastes U بی مصرف
usages U مصرف
expense U مصرف
offtake U مصرف
unemployed U بی مصرف
disposal U مصرف
good for nothing U بی مصرف
consumption possibility line U حد مصرف
consumerism U مصرف
sodden U بی مصرف
aggregate consumption U مصرف کل
overall consumption U مصرف کل
otiose U بی مصرف
usage rate U نرخ مصرف
use up U مصرف کردن
shelf life U تاریخ مصرف
abuses U سوء مصرف
dismantling U بی مصرف کردن
consumes U مصرف کردن
abusing U سوء مصرف
home consumption U مصرف خانگی
dismantled U بی مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
optional consumption U مصرف اختیاری
consume U مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
peak load U بحبوحه مصرف
utilizable <adj.> U قابل مصرف
abuse U سوء مصرف
maximum power demand U مصرف حداکثر
domestic consumption U مصرف خانگی
rags U بی مصرف شدن
per capita consumption U مصرف سرانه
rag U بی مصرف شدن
to use up U مصرف کردن
inconsumable U مصرف نکردنی
per capita water consumption U مصرف سرانه اب
abused U سوء مصرف
permanent consumption U مصرف دائمی
coefficient of utility U ضریب مصرف
transitory consumption U مصرف گذرا
productive consumption U مصرف مولد
partial substitution U جانشینی مصرف
unproductive consumption U مصرف بیهوده
high mass consumption U مصرف انبوه
spends U مصرف کردن
using U استعمال مصرف
conspicious consumption U مصرف تجملی
disposable U مصرف شدنی
transitory consumption U مصرف انتقالی
idle stock U موجودی بی مصرف
exhausted U مصرف شده
consumption rate U نواخت مصرف
consumption rate U میزان مصرف
conspicuious consumption U مصرف تجملی
gasoline consumption U مصرف بنزین
power consumption U مصرف برق
consumer brand U کالای پر مصرف
throwaway U یکبار مصرف
power consumer U مصرف برق
consumerism U مصرف گرایی
consumable U مصرف شدنی
consumption function U تابع مصرف
consumption possibility line U خط امکانات مصرف
home use entry U اعلامیه مصرف
private consumption U مصرف خصوصی
utilization U مصرف بکاربری
fuel consumption U مصرف سوخت
expendable U مصرف پذیر
home consumption U مصرف داخلی
dismantle U بی مصرف کردن
present consumption U مصرف حال
consumption rate U اهنگ مصرف
national consumption U مصرف ملی
consumption schedule U جدول مصرف
consumption theory U نظریه مصرف
present consumption U مصرف جاری
power consumption U مصرف قدرت
utilisation [British] U مورد مصرف
internal consumption U مصرف داخلی
irrigation consumption U مصرف ابیاری
uses U استعمال مصرف
internal power U مصرف داخلی
utilisations U موارد مصرف
utilizations U موارد مصرف
excise tax U مالیات بر مصرف
use U استعمال مصرف
expenditure U میزان مصرف
using U مورد مصرف
energy consumption U مصرف انرژی
put away U مصرف کردن
usage U مورد مصرف
exploitation [utilization] U مورد مصرف
rival consumption U مصرف رقابتی
utilization U مورد مصرف
autonomous consumption U مصرف مستقل
rate of consumption U نرخ مصرف
expenditure credit U اعتبار مصرف
usages U موارد مصرف
ready for use U اماده مصرف
induced consumption U مصرف تشویقی
applicable <adj.> U قابل مصرف
recive U مصرف کنید
industrial consumption U مصرف صنعتی
TAN [Transaction authentication number] U رمز یکبار مصرف
capital consumption U مصرف سرمایه
spend U مصرف کردن
usable <adj.> U قابل مصرف
useful <adj.> U قابل مصرف
induced consumption U مصرف القائی
suitable <adj.> U قابل مصرف
mass consumption U مصرف کلان
mass consumption U مصرف انبوه
utilisable [British] <adj.> U قابل مصرف
throw away U چیز بی مصرف
eat U مصرف کردن
suitable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
bootless U بی مصرف بی علاج
ready use U اماده مصرف
usable <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
eats U مصرف کردن
propensity to consume U تمایل به مصرف
propensity to consume U گرایش به مصرف
metre U کنتور مصرف سنج
nonrival consumption U مصرف غیر رقابتی
law of diminishing atility U قانون مصرف نزولی
baubles U چیزقشنگ وبی مصرف
throwaway U مصرف کن و دور بیانداز
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
uses U بکاربردن مصرف کردن
uses U مصرف استفاده کردن
excess meter U کنتور مصرف اضافی
use U مصرف استفاده کردن
consumable supplies U اماد مصرف شدنی
reactive volt ampere hour meter U کنتور مصرف کور
age of mass consumption U عصر مصرف انبوه
offer curve U منحنی قیمت مصرف
gew gaw U اشیاء قشنگ بی مصرف
expendable property U اماد مصرف شدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com