English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
counsels U مشورت کردن مشورت دادن
counselling U مشورت کردن مشورت دادن
consult U مشورت کردن مشورت خواستن از
counselled U مشورت کردن مشورت دادن
consulted U مشورت کردن مشورت خواستن از
counseled U مشورت کردن مشورت دادن
consults U مشورت کردن مشورت خواستن از
counsel U مشورت کردن مشورت دادن
rede U مشورت
deliberation U مشورت
deliberations U مشورت
counsel U مشورت
advisement U مشورت
counseled U مشورت
consulted U مشورت
consult U مشورت
counselling U مشورت
misadvise U مشورت بد
counsels U مشورت
consults U مشورت
in consultative with U با مشورت
advice U مشورت
deliberately U با مشورت
consultations U مشورت
consultation U مشورت
[piece of ] advice U مشورت
counselled U مشورت
they put their heads together U با هم مشورت کردند
consultatory U مشورت کننده
take counsel with U مشورت کردن با
rede U مشورت دادن
to seek advice U مشورت کردن
to seek a position U مشورت کردن
cunsult U مشورت کردن با
consulter U مشورت کننده
consultee U مشورت دهنده
consultee U طرف مشورت
to take coun sel with U مشورت کردن با
consultatory U مشورت امیز
juridical U قضایی
juratory U قضایی
judicial U قضایی
jural U قضایی
jurisdiction U قضایی
judiciary U قضایی
advisedly U از روی عقل و مشورت
uncounselled U مشورت نکرده [نداده]
counselling U مشاوره دو نفری مشورت
to take medical advice U با پزشک مشورت کردن
to seek or ask lagal a U مشورت قضائی کردن
counsel U مشاوره دو نفری مشورت
counselled U مشاوره دو نفری مشورت
to ask somebody's advice U با کسی مشورت کردن
counsels U مشاوره دو نفری مشورت
take counsel with U با وکیل مشورت کردن
counseled U مشاوره دو نفری مشورت
judicial precedent U رویه قضایی
judicial immunity U مصونیت قضایی
law courts U دادگاه قضایی
law court U دادگاه قضایی
jurisdiction U حوزهء قضایی
judicial delegation U تفویض قضایی
judicial circumstantial evidence U اماره قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
law agent U نماینده قضایی
legal suit U تعقیب قضایی
presumption juris tantum U اماره قضایی
quasi judicial U شبه قضایی
rogatory U نیابت قضایی
the rule of law U تامین قضایی
legal assistance U مشاوره قضایی
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
judicial assistance U معاضدت قضایی
judicature U حوزه قضایی
institution U تاسیس قضایی
legal aid U معاضدت قضایی
litigation U دعوی قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
judiciary U قوه قضایی
precedent U رویه قضایی
precedents U رویه قضایی
judicature U قوه قضایی
legal U شرعی قضایی
district attorneys U بازپرس بخش قضایی
district attorney U بازپرس بخش قضایی
sub judice U بدون تصمیم قضایی
extrajudicial U خارج ازصلاحیت قضایی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
legal assistance U کمکهای قضایی شرح علایم
dictum U گفته افهار نظر قضایی
dictums U گفته افهار نظر قضایی
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
take medical a U به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters U نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
sokeman U فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
cadres U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadre U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
coroner U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
knight marshal U کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
permission U اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
legalism U اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
disqualifications U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
put our heads together <idiom> U مشورت کردن ،بحث کردن
confers U اعطاء کردن مشورت کردن
confer U اعطاء کردن مشورت کردن
conferred U اعطاء کردن مشورت کردن
conferring U اعطاء کردن مشورت کردن
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com