English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plaster U مشمع انداختن روی
plasters U مشمع انداختن روی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
oil cloth U مشمع
cerecloth U مشمع
bituminous felt U مشمع قیراندود
diachylon U مشمع دیاخلیون
linoleum U مشمع فرشی
linoleum U مشمع کف اتاق
mustard plaster U مشمع خردل
mustard plster U مشمع خردل
fly blister U مشمع ذراریح
groundsheets U فرش مشمع
groundsheet U فرش مشمع
oilcloth U پارچه مشمع
wax cloth U مشمع فرشی
sinapism U مشمع خردل
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
oilskin U پارچه مشمع کت بارانی
floor cloth U قسمی مشمع فرشی
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
patch U مشمع روی زخم قطعه زمین
patches U مشمع روی زخم قطعه زمین
sticking plaster U مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
sticking plasters U مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
linocut U چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
under lay U زیرانداز فرش [جهت جلوگیری از سر خوردن آن بر روی زمین که معمولا از جنس نمد و یا مشمع می باشد.]
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
spilled or spilt U انداختن
floriate U گل انداختن در
souse U انداختن
emplace U جا انداختن
deleted U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
spills U انداختن
brush finish U خط انداختن
to draw lots U انداختن
jaculate U انداختن
rut U خط انداختن
lash vt U انداختن
spilling U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
hitching U انداختن
let fall U انداختن
hitches U انداختن
hitched U انداختن
blob U لک انداختن
hitch U انداختن
retroject U پس انداختن
run home U جا انداختن
ruts U خط انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
deracination U بر انداختن
relegate U انداختن
thrusts U انداختن
fells U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
relegating U انداختن
hewn U انداختن
omitting U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
throw U انداختن
throws U انداختن
hurled U انداختن
hurl U انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
delete U انداختن
throwing U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
benite U به شب انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
flings U انداختن
flinging U انداختن
fling U انداختن
hew U انداختن
hewed U انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
to hew down U انداختن
to let drop U انداختن
prostrate U از پا انداختن
launched U به اب انداختن
launches U به اب انداختن
to leave out U انداختن
to let fall U انداختن
to put back U پس انداختن
to skips over U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
pilling U تل انداختن
to play a searchlight U انداختن
stagger U از پا انداختن
launch U به اب انداختن
launching U به اب انداختن
lines U خط انداختن در
string U زه انداختن به
to lay by the heels U بر انداختن
blobs U لک انداختن
line U خط انداختن در
dry U خشک انداختن
contorting U از شکل انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
excrete U بیرون انداختن
excreted U بیرون انداختن
contorted U از شکل انداختن
excretes U بیرون انداختن
contort U از شکل انداختن
driers U خشک انداختن
dries U خشک انداختن
dryers U خشک انداختن
excreting U بیرون انداختن
inveigling U بدام انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
to put off U به تعویق انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
inveigle U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
inveigles U بدام انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
contorts U از شکل انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
risking U به خطر انداختن
risking U به مخاطره انداختن
risks U به خطر انداختن
risks U به مخاطره انداختن
roll U بدوران انداختن
rolled U بدوران انداختن
rolls U بدوران انداختن
to delay U به تعویق انداختن
to postpone U به تعویق انداختن
to cut a joke U مزه انداختن
beggar U بگدایی انداختن
beggars U بگدایی انداختن
suspend U به تعویق انداختن
suspending U به تعویق انداختن
suspends U به تعویق انداختن
risk U به خطر انداختن
risk U به مخاطره انداختن
risked U به خطر انداختن
risked U به مخاطره انداختن
to defer U به تعویق انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
emasculating U از مردی انداختن
expelled U بیرون انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
expelling U بیرون انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
knock-ups U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
miscast U بناحق انداختن
triggers U راه انداختن
allure U بطمع انداختن
snares U بدام انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deform U ازشکل انداختن
defer U عقب انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com