Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
Master of Arts
U
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Masters of Arts
U
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
college entrance examinations board
U
شورای امتحانات ورودی
ceeb (college entrance examination board
U
شورای امتحانات ورودی
invigilate
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
testamur
U
گواهی نامه گذراندن امتحانات
O levels
U
نمرهی قبولی در این امتحانات
to study up
U
خود را اماده امتحانات کردن
O level
U
نمرهی قبولی در این امتحانات
invigilating
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilation
U
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
invigilates
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated
U
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
A level
U
مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
A levels
U
مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
prize fellow
U
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
busy with
U
مشغول
busy
U
مشغول
busies
U
مشغول
occupied
U
مشغول
at
U
مشغول
busier
U
مشغول
busying
U
مشغول
busiest
U
مشغول
busied
U
مشغول
busy at
U
مشغول
he is at work
U
مشغول کاراست
to employ oneself
U
مشغول شدن
at it
U
سخت مشغول
busy
U
مشغول کردن
engross
U
احتکارکردن مشغول
busied
U
مشغول کردن
indebted
U
مشغول الذمه
busiest
U
مشغول کردن
in a
U
مشغول کار
engage
U
مشغول کردن
in a
U
مشغول نبرد
busying
U
مشغول کردن
workings
U
مشغول کار
working
U
مشغول کار
at work
U
مشغول کار
busier
U
مشغول کردن
engages
U
مشغول کردن
under an obligation
U
مشغول الذمه
busies
U
مشغول کردن
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
go about
U
مشغول شدن به
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
overbusy
U
زیاد مشغول
get to work
U
مشغول کارشوید
occupying
U
مشغول داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
to d. one self
U
مشغول شدن
go at
U
جدا مشغول شدن به
activities
U
فعال یا مشغول بودن
amused
U
سرگرم شده و مشغول
activity
U
فعال یا مشغول بودن
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
universities
U
دانشگاه
university
U
دانشگاه
college
U
دانشگاه
colleges
U
دانشگاه
Univ
U
دانشگاه
academy
دانشگاه
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
academies
U
دانشگاه اموزشگاه
academical
U
دانشجوی دانشگاه
Chancellors
U
رئیس دانشگاه
Chancellor
U
رئیس دانشگاه
academy
U
دانشگاه هنر
staff college
U
دانشگاه جنگ
the institution of a universit
U
تاسیس دانشگاه
polytechnic
U
دانشگاه فناوری
technical university
U
دانشگاه فنی
state university
U
دانشگاه ایالتی
presidents
U
رئیس دانشگاه
state university
U
دانشگاه دولتی
president
U
رئیس دانشگاه
senior technical college
U
دانشگاه فناوری
college of
[music, technology,...]
U
دانشگاه فناوری
University of Applied Sciences
[UAS]
U
دانشگاه فناوری
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
war college
U
دانشگاه عالی جنگ
proctor
U
مدیر اجرایی دانشگاه
vice-chancellors
U
معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor
U
معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellor
U
معاون رئیس دانشگاه
chairing
U
کرسی استادی در دانشگاه
rector
U
رئیس دانشگاه رهبر
rectors
U
رئیس دانشگاه رهبر
extramural
U
مربوط به خارج از دانشگاه
chairs
U
کرسی استادی در دانشگاه
matriculant
U
قبول شده در دانشگاه
chaired
U
کرسی استادی در دانشگاه
chair
U
کرسی استادی در دانشگاه
semester
U
دوره 61 هفتهای دانشگاه
oxonian
U
وابسته به دانشگاه اکسفورد
semesters
U
دوره 61 هفتهای دانشگاه
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
academic costume
U
لباس رسمی استادی دانشگاه
matriculates
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
mattriculation
U
نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
He is majoring in mathematic at the university.
U
در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
matriculated
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculating
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
faculty
U
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
spring practice
U
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
academicals
U
لباس رسمی استادی دانشگاه
As a university professor , his performance stank.
U
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
donnish
U
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
alma mater
U
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
He was not admitted to the university.
U
اورا به دانشگاه راه ندادند
matriculation
U
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
send down
U
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
matriculate
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculation
U
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
faculties
U
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
command and general staff college
U
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
underclassman
U
شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
chancellery
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
ox man
U
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
chancellory
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
general staff college
U
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
berkeley unix
U
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
varsity
U
تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
sixth form
U
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
sixth forms
U
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
prep schools
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep school
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
matriculate
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
advisee
U
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
upper class
U
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
matriculates
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculating
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
poll degree
U
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
upper classes
U
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
jayvee
U
عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
matriculated
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
he went out in the poll
U
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
O levels
U
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
upperclassman
U
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند
matricular
U
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
O level
U
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
university extension
U
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
bachelors
U
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
bachelor
U
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
campus environment
U
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself
U
مشغول شدن اماده شدن
activity
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activities
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan
U
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com