Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
Other Matches
busiest
U
مشغول
busied
U
مشغول
busy with
U
مشغول
busy
U
مشغول
busy at
U
مشغول
busying
U
مشغول
busies
U
مشغول
occupied
U
مشغول
busier
U
مشغول
at
U
مشغول
at it
U
سخت مشغول
busies
U
مشغول کردن
occupy
U
مشغول داشتن
engross
U
احتکارکردن مشغول
occupying
U
مشغول داشتن
busying
U
مشغول کردن
busiest
U
مشغول کردن
occupies
U
مشغول داشتن
workings
U
مشغول کار
busy
U
مشغول کردن
working
U
مشغول کار
indebted
U
مشغول الذمه
engage
U
مشغول کردن
engages
U
مشغول کردن
at work
U
مشغول کار
get to work
U
مشغول کارشوید
busier
U
مشغول کردن
to employ oneself
U
مشغول شدن
to d. one self
U
مشغول شدن
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
overbusy
U
زیاد مشغول
under an obligation
U
مشغول الذمه
go about
U
مشغول شدن به
busied
U
مشغول کردن
he is at work
U
مشغول کاراست
in a
U
مشغول کار
in a
U
مشغول نبرد
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
amused
U
سرگرم شده و مشغول
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
go at
U
جدا مشغول شدن به
activities
U
فعال یا مشغول بودن
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
activity
U
فعال یا مشغول بودن
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
achievement
U
تحصیل
obtaining
U
تحصیل
studying
U
تحصیل
securement
U
تحصیل
acquistion
U
تحصیل
achievements
U
تحصیل
acquirement
U
تحصیل
studies
U
تحصیل
study
U
تحصیل
schooling
U
تحصیل
acquisitions
U
تحصیل
acquisition
U
تحصیل
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
self taught
U
تحصیل کرده
recovery
U
تحصیل چیزی
s.for study
U
ذوق تحصیل
educated
U
تحصیل کرده
recoveries
U
تحصیل چیزی
securer
U
تحصیل کننده
earns
U
تحصیل کردن
gets
U
تحصیل شده
impetration
U
تحصیل بدرخواست
getting
U
تحصیل شده
nonresident
U
تحصیل مکاتباتی
get
U
تحصیل شده
graduation
U
فراغت از تحصیل
s.for study
U
میل به تحصیل
schoolfellow
U
تعلیم تحصیل
school age
U
سن آغاز تحصیل
school age
U
سالهای تحصیل
schools
U
تحصیل در مدرسه
earn
U
تحصیل کردن
earned
U
تحصیل کردن
school
U
تحصیل در مدرسه
achieve
تحصیل کردن
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
schoolable
U
مشمول تحصیل اجباری
earned income
U
درامد تحصیل شده
procuration
U
تحصیل چیزی خرید
procuance
U
تحصیل چیزی خرید
serendipity
U
تحصیل نعمت غیرمترقبه
degree
U
دیپلم یا درجه تحصیل
toi mug at
U
سخت تحصیل کردن
to study for the bar
U
تحصیل حقوق کردن
to obtain permission
U
تحصیل اجازه کردن
to leave school
U
ترک تحصیل کردن
school drop out
U
ترک تحصیل کرده
studiousness
U
عشق بخواندن یا تحصیل
ineducable
U
غیر قابل تحصیل
cultured
U
مهذب تحصیل کرده
degrees
U
دیپلم یا درجه تحصیل
clerisy
U
طبقه تحصیل کرده
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
gain
U
حصول تحصیل منفعت کردن
gained
U
حصول تحصیل منفعت کردن
yuppies
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
to study persian
U
زبان فارسی تحصیل کردن
availability
U
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
etymologize
U
تحصیل علم اشتقاق کردن
grafted
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
graft
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
grafts
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
dropout
U
کسی که ترک تحصیل میکند
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
gains
U
حصول تحصیل منفعت کردن
my unwillingness to study
U
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation
U
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
To neglect ones studies .
U
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
homecoming
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor
U
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
alumni
U
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
grafts
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
safe-conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
achieves
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
to a. oneself
U
مشغول شدن اماده شدن
procure
U
تحصیل کردن جاکشی کردن
getting
U
حاصل کردن تحصیل کردن
get
U
حاصل کردن تحصیل کردن
procured
U
تحصیل کردن جاکشی کردن
procures
U
تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring
U
تحصیل کردن جاکشی کردن
studying
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
gets
U
حاصل کردن تحصیل کردن
study
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
studies
U
تحصیل کردن مطالعه کردن
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
activities
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan
U
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com