English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concatenate U مسلسل کردن الحاق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concatenate U الحاق الحاق کردن
interlinks U مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlink U مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlinking U مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlinked U مسلسل کردن بهم جفت کردن
serialises U مسلسل کردن
serialized U مسلسل کردن
serializes U مسلسل کردن
serialising U مسلسل کردن
serialize U مسلسل کردن
serializing U مسلسل کردن
serialised U مسلسل کردن
catena U الحاق کردن
inserting U الحاق کردن
augments U الحاق کردن
augmenting U الحاق کردن
inserts U الحاق کردن
augmented U الحاق کردن
augment U الحاق کردن
insert U الحاق کردن
append U الحاق کردن
catenate U الحاق کردن
appending U الحاق کردن
appends U الحاق کردن
appended U الحاق کردن
twitter U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittering U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
catenate U چون دانههای زنجیر مسلسل کردن
twitters U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered U صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
machine gun U به مسلسل بستن مسلسل
machine guns U به مسلسل بستن مسلسل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
reeled U مسلسل
serials U مسلسل
unceasing U مسلسل
serial U مسلسل
reeling U مسلسل
reels U مسلسل
reel U مسلسل
catenary U مسلسل
machine gunner U مسلسل چی
running hand U خط مسلسل
catenulate U مسلسل
sorites U مسلسل
mitrailleuse U مسلسل
machine gun U مسلسل
uninterrupted U مسلسل
catenation U مسلسل
machine guns U مسلسل
sub-machine gun U مسلسل دستی
rafale U رگبار مسلسل
seriatim U بطور مسلسل
continued propotion U تناسب مسلسل
tommy gun U مسلسل دستی
sub-machine guns U مسلسل دستی
cyclic U مسلسل رگبار
serially U بطور مسلسل
machine guns U به مسلسل بستن
unbroke U مسلسل ناشکسته
successive U متوالی مسلسل
submachinegun U مسلسل دستی
unbroken U مسلسل ناشکسته
in series U بطور مسلسل
lewis gun U یکجور مسلسل
machine gun U به مسلسل بستن
inset U الحاق
adjunction U الحاق
juncture U الحاق
addendum U الحاق
insets U الحاق
annexation U الحاق
union U الحاق
joinder U الحاق
unions U الحاق
additament U الحاق
addenda U الحاق
merging U الحاق
interpolation U الحاق
adhesion U الحاق
joining U الحاق
juxtaposition U الحاق
concatenation U الحاق
incorporation U الحاق
interpolations U الحاق
subjunction U الحاق
insertion U الحاق
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
peals U صدای مسلسل غوغا
suite U رشته مسلسل اپارتمان
suites U رشته مسلسل اپارتمان
race ring U رینگ و پایه مسلسل
pom-poms U مسلسل خودکار دورزن
peal U صدای مسلسل غوغا
skate mount U رینگ و پایه مسلسل
pom-pom U مسلسل خودکار دورزن
soritical U مبنی برقیام مسلسل
pealed U صدای مسلسل غوغا
continuum U رشته مسلسل تسلسل
pealing U صدای مسلسل غوغا
link up U عمل الحاق
annexation of territory U الحاق سرزمین
accession U الحاق حقوق
link-up U عمل الحاق
junction point U نقطه الحاق
attributed <adj.> <past-p.> U الحاق شده
junctions U نقطه الحاق
affixed <adj.> <past-p.> U الحاق شده
affected [added] <adj.> <past-p.> U الحاق شده
access U الحاق اضافه
accessed U الحاق اضافه
junction U نقطه الحاق
accesses U الحاق اضافه
incorporative U وابسته به الحاق
irredentism U الحاق گرایی
link U الحاق ملحق
link U نقطه الحاق
annexed <adj.> <past-p.> U الحاق شده
accessing U الحاق اضافه
link-ups U عمل الحاق
enclosed <adj.> <past-p.> U الحاق شده
surcharge and falsify U الحاق و حذف
assigned <adj.> <past-p.> U الحاق شده
allocated <adj.> <past-p.> U الحاق شده
allotted <adj.> <past-p.> U الحاق شده
attached <adj.> <past-p.> U الحاق شده
In chronological order. U بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
pom pom U مسلسل خود کار02 تا 04میلیمتری
sten U مسلسل سبک 9 میلمتری انگلیسی
tract U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
tracts U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
pill box U خانه کوچک اشیان مسلسل
junction U محل الحاق چهارراه
adhesion U الحاق دولتی به یک پیمان
supplement U الحاق زاویه مکمل
supplements U الحاق زاویه مکمل
assembly U نقطه الحاق هوایی
synoeky U اتحاد واتفاق الحاق
supplemented U الحاق زاویه مکمل
synoecy U اتحاد واتفاق الحاق
supplementing U الحاق زاویه مکمل
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
rendezvous area U نقطه الحاق یکانها
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
junctions U محل الحاق چهارراه
panoramically U بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
skate mount U پایه دوار مسلسل روی خودرو
unilinear U دارای تغییرات مسلسل از اغاز تا پایان
seriate U دارای تسلسل یاشماره ترتیب مسلسل
chain react U دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
accession U شیی ء اضافه یا الحاق شده
group rendezvous U نقطه الحاق گروهی یا قسمتی
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
strafing U به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
strafes U با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
nordenfelt U یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
strafed U با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
strafe U با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
boat rendezvous area U منطقه الحاق قایقهای ناو گروه
accession number U نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
pantoscope U دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
force rendezvous U نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
panoramic camera U دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com