English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 244 (49 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
actuate U مسلح کردن مین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
disarmament U غیر مسلح کردن
force U مسلح کردن
forces U مسلح کردن
forcing U مسلح کردن
arm U مسلح کردن
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
rearming U تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
equip U مسلح کردن
equipping U مسلح کردن
equips U مسلح کردن
rearm U دوباره مسلح شدن یا کردن
rearmed U دوباره مسلح شدن یا کردن
rearms U دوباره مسلح شدن یا کردن
reinforce U مسلح کردن
reinforces U مسلح کردن
arming U مسلح کردن
deactivate U غیر مسلح کردن
deactivated U غیر مسلح کردن
deactivates U غیر مسلح کردن
deactivating U غیر مسلح کردن
forearm U از پیش مسلح کردن
forearms U از پیش مسلح کردن
garnish U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
disarm U غیر مسلح کردن
disarmed U غیر مسلح کردن
disarms U غیر مسلح کردن
icing U مسلح کردن بتون فشرده کردن فولاد
cock U مسلح کردن
cocking U مسلح کردن
cocks U مسلح کردن
weapon U مسلح کردن
weapons U مسلح کردن
armement U مسلح کردن
armor U مسلح کردن زره پوش کردن
armstrong U سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
enarm U مسلح کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
privateer U درکشتی تجارتی مسلح کار کردن
reenforce U مسلح کردن
safing U از حالت مسلح بودن خارج کردن
unarm U غیر مسلح کردن
Other Matches
armed services U قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
armoured U مسلح
ripest U مسلح
in arms U مسلح
ripe U مسلح
armed U مسلح
mailed U مسلح
armor bearer U مسلح
weaponed U مسلح
riper U مسلح
flattest U مسلح
reinforced U مسلح
flat U مسلح
gunship U هلیکوپتر مسلح
armed ammunition U مهمات مسلح
ice crete U بتون مسلح
riper U مسلح شدن
armed U مسلح شده
services U نیروهای مسلح
weapon U مسلح شده
ripest U مسلح شدن
banditry U سرقت مسلح
weapons U مسلح شده
to take up arms U مسلح شدن
armed forces U نیروهای مسلح
armed to the teeth U کاملا` مسلح
ferroconcrete U بتون مسلح
pistoleer U مسلح به طپانچه
ripe U مسلح شدن
heavily armed U کاملا مسلح
unarmed U غیر مسلح
poised mine U مین مسلح
armored cable U کابل مسلح
privateer U کشتی مسلح
activated mine U مین مسلح
armed peace U صلح مسلح
armed mine U مین مسلح
armed guard U گارد مسلح
reinforced concrete U بتون مسلح
arming U مسلح شدن
to pack a weapon [colloquial] U مسلح بودن
to carry a weapon U مسلح بودن
service component U نیروی مسلح
mailed fist U نیروی مسلح
reinforced concrete U بتن مسلح
bandits U سارق مسلح
reinforced coat U اندود مسلح
reinforced coating U اندود مسلح
to be packing [heat] [colloquial] U مسلح بودن
bandit U سارق مسلح
armed helicopter U هلی کوپتر مسلح
up in arms U مسلح واماده جنگ
actuator U دستگاه مسلح کننده
sword arm U دست مسلح شمشیرباز
armed forces courier U پیک نیروهای مسلح
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
actuated mine U مین مسلح شده
armed mine U مین مسلح شده
reinforced concrete facing U پرده بتن مسلح
arming wire U سیم مسلح کننده
rearmament U دوباره مسلح شدن
gun moll U معشوقه دزد مسلح
arming vane U پروانه مسلح کننده
arming system U دستگاه مسلح کننده
arming system U سیستم مسلح کننده
arming range U برد مسلح شدن
arming delay U تاخیر در مسلح شدن
delay arming U مسلح کننده تاخیری
arming range U مسافت مسلح شدن گلوله
reinforced concrete facing membrane U پرده بتن مسلح نما
fitted mine U مین مسلح اماده به کار
heavily armed U مسلح به جنگ افزار سنگین
arming vane U پروانه مسلح کننده بمب
joint U مشترک بین نیروهای مسلح
uncharged U غیر مسلح شارژ نشده
cocking circuit U مدار مسلح کننده مین
joint task force U نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
lashkar U گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
chevalier U سرباز سواره نظام و مسلح سوار
service component U نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
battalia U بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
hoplite U سرباز پیاده مسلح یونان قدیم
joint exercise U تمرین مشترک بین نیروهای مسلح
service element U عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
joint servicing U دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
joint operations U عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
brigands U سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand U سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
recoil operated U مسلح شونده به وسیله عقب نشینی الات متحرک
national component U هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
joint petroleum office U دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
revenue cutter U کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
permissive action link U ضامن مسلح شدن جنگ افزاراتمی ضامن خودکار
uniservice U متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
moorings U سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
characteristic actuation probability U احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
capital ship U کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
cocked hats U کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
cocked hat U کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
military services U نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transfer order U دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
geometrical percentage U درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com