Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
implication
U
مستلزم بودن مفهوم
implications
U
مستلزم بودن مفهوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
entails
U
مستلزم بودن
needing
U
مستلزم بودن
needed
U
مستلزم بودن
need
U
مستلزم بودن
entail
U
مستلزم بودن
entailed
U
مستلزم بودن
entailing
U
مستلزم بودن
call for
U
مستلزم بودن
require
U
خواستن مستلزم بودن
requires
U
خواستن مستلزم بودن
requiring
U
خواستن مستلزم بودن
required
U
خواستن مستلزم بودن
necessitate
U
ایجاب کردن مستلزم بودن
implicating
U
بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitated
U
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitating
U
ایجاب کردن مستلزم بودن
implicate
U
بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitates
U
ایجاب کردن مستلزم بودن
implicates
U
بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicated
U
بهم پیچیدن مستلزم بودن
pensionable
U
مستلزم
skilled
U
مستلزم استادی
sacrificial
U
مستلزم فداکاری
capital
U
مستلزم بریدن سر یاقتل
long-winded
U
مستلزم وقت زیاد
long winded
U
مستلزم وقت زیاد
apodictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
apodeictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
purporst
U
مفهوم
hangs
U
مفهوم
hang
U
مفهوم
intendment
U
مفهوم
intelligible
U
مفهوم
contexts
U
مفهوم
context
U
مفهوم
concept
U
مفهوم
concepts
U
مفهوم
tacit
U
مفهوم
purposes
U
مفهوم
purpose
U
مفهوم
signification
U
مفهوم
vacuous
U
بی مفهوم
moral
U
مفهوم
notion
U
مفهوم
notions
U
مفهوم
conceptions
U
مفهوم
sound
U
مفهوم
sounded
U
مفهوم
soundest
U
مفهوم
conception
U
مفهوم
sounds
U
مفهوم
pair exchange sorting algorithm
U
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
conceptual learning
U
مفهوم اموزی
unintelligible
U
غیر مفهوم
constructively
U
بطور مفهوم
concept learning
U
مفهوم اموزی
implication
U
مفهوم استنباط
iuntelligibly
U
بطور مفهوم
concept formation
U
تکوین مفهوم
conceptualization
U
مفهوم سازی
significance
U
مفهوم اهمیت
comprehensibly
U
بطور مفهوم
conception
U
مفهوم آفرینی
implicitly
U
بطور مفهوم
contraposition
U
مفهوم مخالف
intentions
U
غرض مفهوم
implied
U
ضمنا" مفهوم
implied
U
مفهوم ضمنی
intelligibly
U
بطور مفهوم
purports
U
مفهوم ساختن
implications
U
مفهوم استنباط
purporting
U
مفهوم ساختن
substance
U
مفاد مفهوم
conjunctive concept
U
مفهوم عطفی
substances
U
مفاد مفهوم
purported
U
مفهوم ساختن
purport
U
مفهوم ساختن
intention
U
غرض مفهوم
imported
U
مفهوم ورود
impliedly
U
بطور مفهوم
meaning
U
مفهوم فحوا
meanings
U
مفهوم فحوا
effect
U
مفهوم نیت
effecting
U
مفهوم نیت
import
U
مفهوم ورود
effected
U
مفهوم نیت
ideogram
U
مفهوم نگاشت
importing
U
مفهوم ورود
senses
U
حس تشخیص مفهوم
relational concept
U
مفهوم ربطی
sense
U
حس تشخیص مفهوم
sensed
U
حس تشخیص مفهوم
percept
U
چیز مفهوم ادراکات
roger
U
مفهوم شد پیام را گرفتم
to the
[that]
effect
<adv.>
U
با مفهوم
[معنی]
کلی
galimatias
U
کلام غیر مفهوم
implicit
U
اشاره شده مفهوم
get the message
<idiom>
U
به واضحی فهمیدن مفهوم
value added concept
U
مفهوم ارزش افزوده
purporst
U
بهانه مفهوم شدن
overtones
U
شدیدالحن مفهوم فرعی
zircon
U
سخن غیر مفهوم
overtone
U
شدیدالحن مفهوم فرعی
computer input microfilm
U
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
cim
U
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
the inherent
U
text or word a of indirectsense and مفهوم
denotation
U
علامت تفکیک معنی و مفهوم
read between the lines
<idiom>
U
پیدا کردن مفهوم ضمنی
by con.
U
مفهوم مخالف ان جنین میشود
the document purports that
U
انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
loose sentence
U
جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
The sense of this word is not clear .
U
معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
implicit function
U
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
gridding
U
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
rebus sic stautibus
U
به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
occupation franchise
U
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
photocomposition
U
کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
yin yang
U
مرد و زن
[نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
information hiding
U
یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
dictatorship
U
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships
U
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com