English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informed U مستحضر
admonished U اگاه کردن
admonishes U اگاه کردن
warn U اگاه کردن
warned U اگاه کردن
admonishing U اگاه کردن
warns U اگاه کردن
acquainting U اگاه کردن
to put in possession U اگاه کردن
wist U اگاه کردن
to let know U اگاه کردن
acquaints U اگاه کردن
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
disabused U از حقیقت اگاه کردن
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
incognizant U نا اگاه
hep U اگاه
ware U اگاه
conscious U اگاه
apprised U اگاه
conversant U اگاه
wares U اگاه
aware U اگاه
cognizant U اگاه
inconscient U ناخود اگاه
informed circles U محافل اگاه
to know the time of d U اگاه بودن
sensible of a peril U اگاه از خطر
notify U اگاه ساختن
notifies U اگاه ساختن
semiconscious U نیمه اگاه
notifying U اگاه ساختن
i have no a with him U اگاه شدم
preconsclous U نیم اگاه
subconsciously U نیمه اگاه
prescient U قبلا اگاه
monitored U اگاه ساز
subconscious U نیمه اگاه
subconscious U ناخود اگاه
wide awake U هشیار اگاه
monitors U اگاه ساز
subconsciously U ناخود اگاه
know U اگاه بودن
wide-awake U هشیار اگاه
knows U اگاه بودن
monitor U اگاه ساز
to be a U اگاه بودن
notification U اگاه سازی
notified U اگاه ساختن
be on to it U اگاه یا موافب باش
keep me informed of that U مرا از ان اگاه سازید
troop information U برنامه اگاه سازی
information program U برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets U او از رازهای من اگاه بود
to know what's what U ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
on be on to a person U از قصد کسی اگاه بودن
information program U اگاه سازی برنامه اطلاعات
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one U از حال کسی اگاه بودن
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
letters patent U نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com