English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ouch U مزین ساختن
primp U مزین ساختن
bedight U مزین ساختن
mense U نزاکت داشتن مزین ساختن
dress U مزین کردن
dresses U مزین کردن
grnish U مزین کردن
drapes U باپارچه مزین کردن
impearl U بامروارید مزین کردن
draped U باپارچه مزین کردن
drape U باپارچه مزین کردن
draping U باپارچه مزین کردن
spangle U درخشش باپولک مزین کردن
spangles U درخشش باپولک مزین کردن
cushioned U با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushion U با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushioning U با کوسن وبالش نرم مزین کردن
cushions U با کوسن وبالش نرم مزین کردن
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
pretentious U پرجلوه
pageantry U نمایش پرجلوه
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
coloraturas U آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
coloratura U آهنگ پرجلوه و پرزیر و بم
stagy U مناسب نمایش پرجلوه
loudest U زرق وبرق دار پرجلوه
louder U زرق وبرق دار پرجلوه
loud U زرق وبرق دار پرجلوه
furnishes U مزین کردن تهیه کردن
beset U مزین کردن حمله کردن بر
furnish U مزین کردن تهیه کردن
furnishing U مزین کردن تهیه کردن
besets U مزین کردن حمله کردن بر
ornamented U مزین
clad U مزین
figurate U مزین
adorned U مزین
star spangled U مزین به ستاره
peacocks U مزین به پرطاووس
peacock U مزین به پرطاووس
illustrates U مزین شدن
ornate U مزین مصنوع
lilied U مزین به سوسن
illustrate U مزین شدن
illustrating U مزین شدن
carbuncled U مزین به یاقوت قرمز
cartouche U لوح نوشته مزین
tapestried U مزین به پارچه مبلی
column caelata U [ستون با تیرهای مزین شده]
gin-palace U [خانه عمومی مزین شده در انگلستان]
bridal door U [مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
gopura U [دروازه بلند و مزین مقبره های هندی]
brooches U گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
brooch U گل سینه باسنجاق سینه مزین کردن باسنجاق اراستن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
work up U ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
get U مجاب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
franking U باطل کردن مصون ساختن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
retard U کند ساختن معوق کردن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
retarding U کند ساختن معوق کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
entomb U دفن کردن مقبره ساختن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
destroying U ویران کردن نابود ساختن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
franker U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
franks U باطل کردن مصون ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
provide U میسر ساختن تامین کردن
provides U میسر ساختن تامین کردن
franked U باطل کردن مصون ساختن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraved U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com