Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sensorium
U
مرکز حواس اعضای حس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I simply cant concentrate.
U
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
medical assemblage
U
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
U
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
U
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
U
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
distract
U
حواس
distracts
U
حواس
insides
U
تو اعضای داخلی
inside
U
تو اعضای داخلی
burgomaster
U
اعضای شهرداری
whole blood center
U
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
abstractedness
U
تفرقه حواس
mental defectives
U
اختلال حواس
aprosexia
U
تفرقه حواس
absent-mindedly
U
حواس پرت
absent-minded
U
حواس پرت
absent minded
U
حواس پرت
distractions
U
حواس پرتی
preoccupied
U
پریشان حواس
preoccupiedly
U
با حواس پریشان
distraction
U
حواس پرتی
the five senses
U
حواس پنجگانه
wool-gathering
U
حواس پرتی
collectedness
U
جمعی حواس
absentminded
U
حواس پرت
abstractedly
U
با تفرقه حواس
whackiest
U
حواس پرت
whackier
U
حواس پرت
wacky
U
حواس پرت
attentions
U
خاطر حواس
attention
U
خاطر حواس
wackiness
U
حواس پرتی
senses
U
حواس پنجگانه
sensed
U
حواس پنجگانه
sensuousness
U
وابستگی به حواس
sense
U
حواس پنجگانه
distraught
U
پریشان حواس
wackier
U
حواس پرت
wackiest
U
حواس پرت
paraplegia
U
فلج اعضای سافل
main structure menbers
U
اعضای اصلی ساختمان
cadres
U
اعضای یک سازمان نظامی
locomotory
U
ابتلاء اعضای حرکتی
prosthetics
U
مبحث اعضای مضنوعی
cadre
U
اعضای یک سازمان نظامی
vitals
U
اعضای حیاتی و موثربدن
locomotor
U
ابتلاء اعضای حرکتی
technical staff
U
کارمندان یا اعضای فنی
senior members
U
اعضای بالارتبه یا ارشد
stiffening members
U
اعضای صلب کننده
the f.
U
اعضای هیئت پزشکی
footwork
U
هماهنگی پا با اعضای دیگر
royalties
U
اعضای خانواده سلطنتی
royalty
U
اعضای خانواده سلطنتی
featherhead
U
شخص پریشان حواس
nitwit
U
ادم پریشان حواس
sensuously
U
وابسته به حواس یااحساسات
collected
U
دارای حواس جمع
nitwits
U
ادم پریشان حواس
light headed
U
گیج حواس پرت
supersensible
U
ماوراء عالم حواس
dysaesthesia
U
اختلال حواس جسمانی
to space out
U
پرت شدن حواس
sensuous
U
وابسته به حواس یااحساسات
haptics
U
علم حواس پوستی
wool gather
U
حواس پرت بودن
off-putting
U
حواس پرت کننده
light-headed
U
گیج حواس پرت
toho
U
اعضای انگشتان نشانه و شست
senatorian
U
وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
acroesthesia
U
افزایش حساسیت اعضای انتهایی
innards
U
اعضای داخلی حیوان یاانسان
senatorial
U
وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
vitals
U
اعضای اصلی بدن حیوان
hypotrophy
U
رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
locomotor
U
دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
quaker meeting
U
انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
battery control central
U
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
self collected
U
دارای کف نفس حواس جمع
featherhead
U
ادم حواس پرت سبکسر
woolly headed
U
مغشوش گیج و حواس پرت
preoccupiedly
U
با داشتن حواس در جای دیگر
conscript fathere
U
اعضای مجلس سنای روم باستان
urogenital
U
وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
have eyes only for
<idiom>
U
همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
featherbrain
U
ادم حواس پرت پریشان خیال
bounds
U
محدودیتی که به تعداد اعضای یک آرایه داده میشود
bionic
U
وابسته به کار گذاشتن اعضای ساختگی در بدن
quaker's meeting
U
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
outriggers
U
اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
catena
U
1-تعداد اعضای یک لیست زنجیری 2-مجموعهای از حروف در یک کلمه
components
U
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
U
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
backplane
U
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
clocks
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
matricular
U
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
pin joint
U
اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
telesthesia
U
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
to listen with rapt attention
U
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
friendly society
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
churchwardens
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
to pack a jury
U
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
heterology
U
عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
churchwarden
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
signals
U
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
mysticism
U
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
union shop
U
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
homology
U
همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
cartels
U
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel
U
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
distracts
U
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract
U
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
embassy
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
ibi
U
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
middles
U
مرکز
middle
U
مرکز
meddle
U
مرکز
center
U
مرکز
acentric
U
بی مرکز
center line
U
خط مرکز
meddles
U
مرکز
meddled
U
مرکز
heart
U
مرکز
centre forward
U
مرکز
stationed
U
مرکز
concentric
U
هم مرکز
isocentre
U
هم مرکز
centred
U
مرکز
centre
U
مرکز
station
U
مرکز
centered
U
مرکز
centers
U
مرکز
hearts
U
مرکز
intermediate exchange
U
مرکز
omphalos
U
مرکز
stations
U
مرکز
respiratory center
U
مرکز تنفسی
centre of pressure
U
مرکز فشار
rhinencephalon
U
مرکز شامه
centrifugal
U
فرار از مرکز
central city
U
مرکز شهر
center of resistance
U
مرکز مقاومت
centrifugal
U
مرکز گریز
center sleeve
U
مرکز مجوف
centre of crest circle
U
مرکز خمیدگی
central office
U
مرکز تلفن
provision center
U
مرکز توشه
central tendency
U
تمایل به مرکز
primary center
U
مرکز اولیه
centre of activities
U
مرکز عملیات
radio centeral
U
مرکز بی سیم
centrifugal
U
گریزنده از مرکز
center web
U
مرکز چرخ
central control panel
U
مرکز کنترل
regional center
U
مرکز منطقهای
reserve center
U
مرکز احتیاط
profit centre
U
مرکز سود
center punch
U
مرکز منگنه
center punch
U
مرکز سوراخ
sensorium
U
مرکز احساس
shopping center
U
مرکز فروش
center mark
U
مرکز سوراخ
signal center
U
مرکز مخابرات
signal center
U
مرکز پیام
center gage
U
مرکز سنج
sodom
U
مرکز فساد
speech center
U
مرکز گویایی
subcentral
U
نزدیک مرکز
subscriber's station
U
مرکز مشترک
health centre
U
مرکز سلامتی
surrending the centre
U
تفویض مرکز
center of dispersion
U
مرکز پراکندگی
center of distribution
U
مرکز پخش
symmerty center
U
مرکز تقارن
center of symmerty
U
مرکز تقارن
sleep center
U
مرکز خواب
center of pressure
U
مرکز فشار
center of mass
U
مرکز جرم
center of mass
U
مرکز هدف
school center
U
مرکز اموزش
center of lift
U
مرکز برا
training center
U
مرکز اموزش
center of gravity
U
مرکز ثقل
centripetal
U
مایل به مرکز
primary center
U
مرکز عمده
inversion center
U
مرکز وارونگی
data center
U
مرکز داده ها
cryptocenter
U
مرکز رمز
county seat
U
مرکز بخشداری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com