English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dank U مرطوب و سرد مرطوب کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
moisten U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
tempered U مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper U مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers U مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
moistens U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
saturation U مرطوب کردن
wetted U مرطوب کردن
dampens U مرطوب کردن
wettest U مرطوب کردن
humidification U مرطوب کردن
moil U مرطوب کردن
precipitation U مرطوب کردن
wet U مرطوب کردن
wets U مرطوب کردن
dampen U مرطوب کردن
dampened U مرطوب کردن
dampening U مرطوب کردن
dampest U خیس کردن مرطوب کردن
damp U خیس کردن مرطوب کردن
dampers U خیس کردن مرطوب کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
saturates U اشباع کردن
saturating U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
steep U اشباع کردن
steepest U اشباع کردن
ingraft U اشباع کردن
imbibing U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
raw U مرطوب
wetted U مرطوب
muggy U مرطوب
mesic U مرطوب
soppy U مرطوب
wettest U مرطوب
wettish U مرطوب
wet U مرطوب
humid U مرطوب
sappy U مرطوب
wets U مرطوب
dewy U ترکرده مرطوب
humidifies U مرطوب ساختن
firm clay U خاک رس مرطوب
humidification U مرطوب شدن
humidified U مرطوب ساختن
dewiest U ترکرده مرطوب
dewier U ترکرده مرطوب
humidify U مرطوب ساختن
humidifying U مرطوب ساختن
wet U مرطوب ساختن
moister U گریان مرطوب
wetland U زمین مرطوب
wets U مرطوب ساختن
rheumy U مرطوب وخنک
wetted U مرطوب ساختن
tropical <adj.> U گرم و مرطوب
moist U گریان مرطوب
moistest U گریان مرطوب
wettest U مرطوب ساختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
moist curing U نگهداری مرطوب بتن
moistening U مرطوب شدن نم زدن
moistened U ترشدن مرطوب شدن
moistens U ترشدن مرطوب شدن
moisten U ترشدن مرطوب شدن
good U مسیر خاکی مرطوب و محکم
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
swale U سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
suffusion U اشباع
satiation U اشباع
saturation U اشباع
concentrations U اشباع
impregnation U اشباع
saturated U اشباع
concentration U اشباع
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
voltage saturation U اشباع ولتاژی
voltage saturation U اشباع اند
degree of saturation U درجه اشباع
impregnant U اشباع شده
filament saturation U اشباع افروزه
filament saturation U اشباع دمایی
plate saturation U اشباع اند
unsaturated U اشباع نشده
unsaturate U اشباع نشده
zine of saturation U منطقه اشباع
saturant U اشباع شده
saturation capacity U گنجایش اشباع
saturation current U جریان اشباع
saturation factor U ضریب اشباع
saturation state U رژیم اشباع
saturator U اشباع کننده
saturated zone U منطقه اشباع
anode saturation U اشباع اند
saturable U اشباع شدنی
satiable U اشباع شدنی
current saturation U اشباع اند
temperature saturation U اشباع دمایی
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
saturate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
satiating U اشباع شدن
overfull employment U اشباع اشتغال
pervasivenness U قوه اشباع
satiates U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
color saturation U اشباع رنگ
subsaturation U شبه اشباع
neural satiation U اشباع عصبی
magnetic saturation U اشباع اهن
saturates U اشباع شدن
sodden U اشباع شده
satiable U قابل اشباع
waterlogged U ازاب اشباع
satiated U اشباع شدن
saturated U اشباع شده
subsaturated U نزدیک به اشباع
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
saturated fat U چربی اشباع شده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
chroma U درجه اشباع رنگ
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
saturant U بحد اشباع رسیده
saturated fats U چربی اشباع شده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
subsaturated U نیمه اشباع شده
saturated air U هوای اشباع شده
centrifugal moisture equivalent U مقدار ابی که توسط دستگاه سانتریفوژ از یک نمونه خاک مرطوب گرفته میشود
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
wet bulb termometere U ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com