English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wirility U مردی رجولیت قوه مردی
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
virility U مردی
manhood U مردی
man U مردی
mans U مردی
masculinity U مردی
unmanning U از مردی انداختن
penises U الت مردی
virile strength U قوت مردی
pudendal virile U اکت مردی
masculinity U حالت مردی
membrum U الت مردی
emasculating U از مردی انداختن
An old man. U پیر مردی.
unman U از مردی انداختن
unmans U از مردی انداختن
penis U الت مردی
emasculate U از مردی انداختن
pintle U الت مردی
desexualize U از مردی افتادن
penes U الت مردی
emasculates U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
desex U از مردی افتادن
emasculative U برنده نیروی مردی
the man to whom you spoke U مردی که باوسخن گفتید
virility U قوه مردی نیرومندی
emasculatory U برنده نیروی مردی
phallism U پرستش الت مردی
coiffures U مردی که سلمانی زنانه باشد
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
coiffure U مردی که سلمانی زنانه باشد
raftsman U مردی که الوار را بهم می چسباند
enslaver U زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
he is a man of queer habits U مردی است دارای عادتهای غریب
man millner U مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol U مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
grass widower U مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
culprits U متهم
accused U متهم
arretted U متهم
prisoner at the bar U متهم
taxed with U متهم به
culprit U متهم
primary accused U متهم اصلی
indicting U متهم کردن
indicted U متهم کردن
tax U متهم کردن
taxed U متهم کردن
indict U متهم کردن
taxes U متهم کردن
to give one the lie U متهم کردن
charged U متهم شده
accuses U متهم کردن
indicts U متهم کردن
accuser U متهم کننده
incriminatory U متهم کننده
inculpable U متهم شدنی
inculpate U متهم کردن
criminator U متهم کننده
delate U متهم کردن
charge U متهم ساختن
charge U متهم کردن
bewary U متهم کردن
be charge with U متهم شدن به
charges U متهم ساختن
charges U متهم کردن
plea of accused U دفاع متهم
plea of accused U مدافعات متهم
accusers U متهم کننده
accuse U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
impeached U متهم کردن
impeaches U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
denounce U متهم کردن
denounced U متهم کردن
denounces U متهم کردن
impeach U متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
accusable U قابل اتهام متهم
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
committed for trial U تسلیم متهم به دادگاه
incriminating U بگناه متهم کردن
criminate U متهم بجنایت کردن
challenged U سرتافتن متهم کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
challenges U سرتافتن متهم کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
second defendant U متهم ردیف دوم
incriminates U بگناه متهم کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
dock U جایگاه متهم در دادگاه
docked U جایگاه متهم در دادگاه
docks U جایگاه متهم در دادگاه
fact U بوده
has-beens U بوده
has-been U بوده
facts U بوده
been U بوده
i have been U بوده ام
has been U بوده
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
they accused him of the ft U اورابه دزدی متهم ساختند
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
sef accusatory U متهم کننده نفس خود
coffee roaster U قهوه بوده
has-been U بوده است
has been U بوده است
has-beens U بوده است
prisoner at the bar U کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirect U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting U بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
he has passed the chair U رئیس بوده است
embraceor U متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
premundane U پیش ازافرینش جهان بوده
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
how long since is it? U چند وقت پیش بوده است
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
judea U یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
free thinker U کسیکه دارای فکر ازاد بوده
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
nemo tenetur se impum accusare U هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
indicted U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts U تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
elam U کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
canon low U دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
daimon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
daemon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
syren U یکی از جانورانی که نصف زن ونصف دیگرپرنده بوده است
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
clavichord U یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
nereid U هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
epanastrophe U شروع جملهای باهمان کلمه که دراخرجمله پیش بوده است
moses antedates zoroastes U موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
glacial epoch U عصریخ :عصری که یخ بیشترنیم کره شمالی راپوشانده بوده است
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
movable dam U سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
limited divorce U طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
tandem roller U نوعی قلطک که دارای چرخهای فلزی بوده وچرخها پشت سر هم حرکت میکند
gorgon U یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
commodity U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
commodities U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
eocene U دوره زمین شناسی >ایوسن < در عهد سوم که بین >پلیوس < و اکیگوسن بوده
foreign excess U تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
accadian U که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
muck rack U کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
fetishes U اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
fetish U اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com