English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
laity U مردم غیر روحانی ناشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
limitarian U کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
etherean U روحانی
marabou U روحانی
spiritualists U روحانی
spiritualist U روحانی
herdsman U روحانی
herdsmen U روحانی
clergyman U روحانی
unworldly U روحانی
spiritually U روحانی
heavenly U روحانی
ethereal U روحانی
sacred U روحانی
anagogic U روحانی
clergymen U روحانی
marabout U روحانی
spiritual U روحانی
unwordly U روحانی
unfrocked U روحانی
laywoman U زن غیر روحانی
perdition U مرگ روحانی
temporal U غیر روحانی
pastor U پیشوای روحانی
pastors U پیشوای روحانی
hymns U سرود روحانی
hierarch U رئیس روحانی
hymn U سرود روحانی
heavenliness U روحانی الوهیت
copartnership U ردای روحانی
padres U پدر روحانی
etherealize U روحانی کردن
charisma U جذبه روحانی
spiritual U روحانی معنوی
lay U غیر روحانی
padre U پدر روحانی
spirituality U عالم روحانی
spirilual nutriment U غذای روحانی
residentiary U روحانی مقیم
spiritualize U روحانی کردن
lays U غیر روحانی
pater U پدر روحانی
prelacy U حکومت روحانی
pastorate U پیشوایی روحانی
pneumatology U مبحث موجودات روحانی
apostles U عالیترین مرجع روحانی
apostle U عالیترین مرجع روحانی
religious U تارک دنیا روحانی
deconsecrate U غیر روحانی کردن
heavens U خدا عالم روحانی
raptures U وجد روحانی ربایش
raptures U شعف وخلسه روحانی
rapture U وجد روحانی ربایش
layman U شخص غیر روحانی
laymen U شخص غیر روحانی
secularising U غیر روحانی کردن
secularises U غیر روحانی کردن
secularised U غیر روحانی کردن
secularized U غیر روحانی کردن
priest U روحانی کشیشی کردن
rapture U شعف وخلسه روحانی
secularizing U غیر روحانی کردن
priests U روحانی کشیشی کردن
heaven U خدا عالم روحانی
secularize U غیر روحانی کردن
secular songs U سرودهای غیر روحانی
gnosticism U فلسفه عرفانی یا روحانی
hiearchic U وابسته به سران روحانی
twice born U تولدتازه روحانی یافته
inquisitional U وابسته به دادگاه روحانی
laicism U غیر روحانی بودن
spirituous U دارای حالت روحانی
spiritualization U جنبه روحانی دادن به
subdeacon U معاون گماشته روحانی
goddaughter U دختر خواندهی روحانی
secularizes U غیر روحانی کردن
goddaughters U دختر خواندهی روحانی
regenerating U زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates U زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated U زندگی تازه و روحانی یافته
regenerate U زندگی تازه و روحانی یافته
disfrock U ازکسوت روحانی خارج شدن
defrock U خلع کسوت روحانی کردن
spiritual U غیر مادی بطور روحانی
charism U عطیه الهی جذبه روحانی
reborn U تغییر حالت روحانی یافته
unfrock U از کسوت روحانی خارج شدن
gnosis U دانش رازهای روحانی عرفان
gnostic U دارای اسرار روحانی نهانی
minor order U صفوف روحانی پایین درجه
revest U جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
hierarchy U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchies U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
major seminary U دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
laicize U بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
primate of all england U سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
impropriate U حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
godmother U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
lay deacon U شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
godmothers U نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
hierarchy U گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
hierarchies U گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders U منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
procuratrix U زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
churchwardens U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
gauche U ناشی کج
dilettanti U ناشی
even tual U ناشی
ill U ناشی
ill- U ناشی
ills U ناشی
emergent U ناشی
Due to U ناشی از
skill less U ناشی
dilettante U ناشی
skilless U ناشی
mala filde U ناشی
descended U ناشی
dilettantes U ناشی
therefrom U ناشی از ان
resulting U ناشی
due U ناشی از
resulted U ناشی
result U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
amateurish U ناشی
muff U ناشی
maladroit U ناشی
muffing U ناشی
resultant U ناشی
muffs U ناشی
muffed U ناشی
the deaf U مردم کر
peoples U مردم
folks U مردم
folk U مردم
people U مردم
peopled U مردم
the people U مردم
population [pop.] U مردم
public U مردم
peopling U مردم
novices U ادم ناشی
premune U ناشی از جلوگیری
rhapsodical U ناشی از احساسات
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
gaucherie U ناشی گری
privative U ناشی از محرومیت
emanate U ناشی شدن
awkwardness U ناشی گری
awkward U بی لطافت ناشی
internal U ناشی ازدرون
unskil U ناشی بی مهارت
unperfect U ناشی نابلد
tisy U ناشی از مستی
awkward age U سن خامکار [ناشی]
variorum U ناشی ازچندمنبع
guttural U ناشی از گلو
novice U ادم ناشی
abnerval U ناشی از عصب
adipic U ناشی ازچربی
sequent U منتج ناشی
emanating U ناشی شدن
emanated U ناشی شدن
toxic U ناشی از زهراگینی
unfortunate U ناشی ازبدبختی
rises U ناشی شدن
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
rise U ناشی شدن از
irritative U ناشی از تحریک
issue U ناشی شدن
issued U ناشی شدن
issues U ناشی شدن
due to an accident U ناشی از یک حادثه
jackleg U ناشی نادرست
rise U ناشی شدن
hypostatic U ناشی از ته نشینی
gremie U بی تجربه و ناشی
negligent U ناشی از بی مبالاتی
stingy U ناشی از خست
emanates U ناشی شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com