Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
ideal
U
کمال مطلوب
ideals
U
کمال مطلوب
beau ideal
U
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
ideal index
U
شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
perfection
U
کمال
exactitude
U
کمال
periods
U
کمال
completeness
U
کمال
thoroughness
U
کمال
crowns
U
حد کمال
integrity
U
کمال
crown
U
حد کمال
period
U
کمال
svelt
U
زن با کمال
plentitude
U
کمال
throroughness
U
کمال
maturity
U
کمال
amplitude
U
کمال
delelopment
U
کمال
decentness
U
کمال
perfectness
U
کمال
svelte
U
با کمال
sophistication
U
کمال
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
finished
U
مهذب با کمال
entelechy
U
کمال اول
to the life
U
با کمال دقت
edifying
U
کمال اور
to perfection
U
بحد کمال
dyed-in-the-wool
U
تمام و کمال
perfectible
U
کمال پذیر
the utmost love
U
کمال محبت
perfectionism
U
کمال گرایی
nephrotomy
U
کمال منتها
consummation
U
کمال منتها
mature
U
به حد کمال رسیدن
apogee
U
نقطهء کمال
regrettably
<adv.>
U
با کمال تاسف
accomplishment
U
کمال هنر
regretfully
<adv.>
U
با کمال تاسف
acme
U
نقطهء کمال
sad to say
[regrettably]
<adv.>
U
با کمال تاسف
unfortunately
<adv.>
U
با کمال تاسف
perfectibility
U
کمال پذیری
woefully
<adv.>
U
با کمال تاسف
plenitude
U
کمال سرشاری
matures
U
به حد کمال رسیدن
decently
U
از روی کمال
elaborateness
U
کمال دقت
economic maturity
U
کمال اقتصادی
hone
U
به کمال رساندن
indign
U
نا مطلوب
favourite
U
مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
desired
U
مطلوب
coveted
U
مطلوب
optimum
U
مطلوب
optimal
U
حد مطلوب
favorite
U
مطلوب
favorites
U
مطلوب
favorable
U
مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
favourites
U
مطلوب
full and final settlement
U
تسویه تمام و کمال
perfection of savagery
U
کمال وحشی گری
to pay off
U
تمام و کمال پرداختن
to pay up
U
تمام و کمال پرداختن
to attain perfection
U
بحد کمال رسیدن
complementarity
U
کمال اصل متممیت
meridian
U
اوج درجه کمال
the pink ofhealth
U
کمال تندرستی یا صحت
in the pink
U
در کمال تندرستی یا صحت
primed
U
کمال بهترین قسمت
primes
U
کمال بهترین قسمت
prime
U
کمال بهترین قسمت
meridians
U
اوج درجه کمال
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
favourable
U
موافق مطلوب
optimum
U
مقدار مطلوب
desirable
U
خواستنی مطلوب
optimum
U
حالت مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
safe velocity
U
سرعت مطلوب
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
nicer
U
دلپذیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
merit goods
U
کالاهای مطلوب
optimum speed
U
سرعت مطلوب
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
desired leading
U
مسیر مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
target profit
U
سود مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
towardly
U
امید بخش مطلوب
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
gonogenesis
U
کمال و بلوغ سلول نطفه یاجرثومه
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
your action produced the desired effect
U
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
desired rate of capital accumulation
U
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired ground zone
U
نقطه ترکش اتمی مطلوب
idealistic
U
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
desired leading
U
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
drive to maturity
U
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
tuner
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
slot machine
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
pitch setting
U
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
tones
U
به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tone
U
به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
desired investment
U
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
with the utmost rigour
U
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
curatorial
U
مربوط به
affined
U
مربوط
apposite
U
مربوط
pertinent
U
مربوط به
cretaceous
U
مربوط به گچ
eight bit system
U
مربوط به یک
coherent
U
مربوط
coordinate
U
مربوط
condequent
U
مربوط
pertinenet
U
مربوط
germane
U
مربوط
pertinent
U
مربوط
hydraulic
U
مربوط به اب
vespertinal
U
مربوط به شب
caprine
U
مربوط به بز
for
U
مربوط به
related
U
مربوط
correspondent
U
مربوط به
correspondents
U
مربوط به
proper
U
مربوط
irrelevant
U
نا مربوط
lineal
U
مربوط به خط
relevant
U
مربوط
as for
U
مربوط به
pertaining
U
مربوط به
chromic
U
مربوط به کرومیوم
ceremonial
U
مربوط به جشن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com