English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bathyal U مربوط به دریای عمیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Anatolia U منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
high sea U دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
adriatic sea U دریای ادریانیک
smooth see U دریای ارام
seaway U دریای متلاطم
aegean sea U دریای اژه
territorial sea U دریای داخلی
territorial sea U دریای ساحلی
mediterranean sea U دریای مدیترانه
the black sea U دریای سیاه
moderate sea U دریای معتدل
blue water U دریای ازاد
sea nettle U ستاره دریای
sea fight U جنگ دریای
mare liberum U دریای ازاد
rough sea U دریای خراب
flat calm U دریای روغنی
high sea U دریای ازاد
high seas U دریای ازاد
mare clausum U دریای بسته
dead sea U دریای لوط
Oman U دریای عمان
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
pores U در دریای تفکرغوطه ور شدن
heavy sea U دریای خیلی خراب
calm sea U دریای خیلی ارام
erythrean U وابسته به دریای قلزم
pore U در دریای تفکرغوطه ور شدن
closed sea U دریای غیر ازاد
gannet U غاز دریای شمالی
Channel Islands U جزیرههای دریای مانش
atlantic U دریای محیط غربی
solan U قاز دریای شمالی
service squadron U قسمت خدمات دریای
pontic U شبیه دریای سیاه
pontic U وابسته به دریای سیاه
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
mediterranean sea U دریای روم بحر الروم
ship fever U طوفان سخت در دریای چین
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
booby U نوعی قاز دریای شمالی
submarine U زیر دریای [نظامی] [علوم طبیعی]
typhoon U توفان سخت دریای چین گردباد
submarine boat U زیر دریای [نظامی] [علوم طبیعی]
typhoons U توفان سخت دریای چین گردباد
snug down U امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
overland route U راه سفر به هندوستان از دریای مدیترانه
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
Latvia U جمهوری لتونی در کرانهی جنوبی دریای بالتیک
deep U عمیق
deep rooted U عمیق
profound U عمیق
fathomless U عمیق
deepest U عمیق
deeper U عمیق
sopor U خواب عمیق
depth charges U خرج عمیق
deep well U چاه عمیق
deep targets U هدفهای عمیق
willie waught U جرعه عمیق
deep percolation U نفوذ عمیق
suspiration U نفس عمیق
depth charge U خرج عمیق
inhalation U نفس عمیق
soaking pit U کوره عمیق
channeled U قسمت عمیق اب
channeling U قسمت عمیق اب
canyon U دره عمیق
grand opera U اپرای عمیق
channel U قسمت عمیق اب
canyons U دره عمیق
pit type furnace U کوره عمیق
channelled U قسمت عمیق اب
profoundly U بطور عمیق
crevasse U شکاف عمیق
crevasses U شکاف عمیق
deep hole drilling U سوراخ عمیق
deep hole boring U سوراخ عمیق
abyss U بسیار عمیق
midnight U دل شب تاریکی عمیق
advance cracking U ترکهای عمیق
recondite U عمیق پیچیده
depth adjustment تنظیم عمیق
channels U قسمت عمیق اب
in-depth U دقیق و عمیق
heartstrings U احساسات عمیق
deep fording U عبور از اب عمیق
deep drawing U کشش عمیق
abysm U بسیار عمیق
abysses U بسیار عمیق
small craft warning U پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
ravines U دره تنگ و عمیق
psychognosis U مطالعه عمیق روانی
to be dead asleep U در خواب عمیق بودن
psychognosy U مطالعه عمیق روانی
pit furnace crane U جراثقال کوره عمیق
deep sleep U خواب عمیق [روانشناسی]
slow-wave sleep [SWS] U خواب عمیق [روانشناسی]
steepest U دارای شیب عمیق
pit type furnace U کوره نوع عمیق
heartstring U عمیق ترین احساسات دل
suspire U نفس عمیق کشیدن
ravine U دره تنگ و عمیق
diving well U قسمت عمیق استخر
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep supporting fire U اتش پشتیبانی عمیق
clunks U صدای عمیق و تو خالی
clunk U صدای عمیق و تو خالی
deep fording U عبوراز پایاب عمیق
reconditely U بطور پوشیده یا عمیق
steep U دارای شیب عمیق
canon U دره عمیق وباریک
ebb tide U جریان جذر عمیق
canons U دره عمیق وباریک
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
subsoil U شخم عمیق زدن
To take a deep breath . U نفس عمیق کشیدن
subsoil ploughing U شخم گود یا عمیق
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
plunged U گودال عمیق سرازیری تند
plunge U گودال عمیق سرازیری تند
tarn U دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
deep minefield U میدان مین عمیق زیرابی
bore hole pump U تلمبه توربینی چاه عمیق
plunges U گودال عمیق سرازیری تند
total discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
deep hole drilling machine U دستگاه مته سوراخ عمیق
deep hole boring machine U دستگاه مته سوراخ عمیق
hungry U [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
subcutis U عمیق ترین قسمت زیر پوست
ruts U جای چرخ عمیق روی شوسه
rut U جای چرخ عمیق روی شوسه
heart strings U عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
deep discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
I have thought long and hard about it. U خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
fire support station U نققه هدف اتش پشتیبانی دریایی ایستگاه اتش دریای
China denies militarizing South China Sea. U چین را تکذیب نظامی جنوب دریای چین است.
baltic U دریای بالتیک در شمال اروپا وابسته به بالتیک
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
mediterranean U وابسته بدریای مدیترانه دریای مدیترانه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
straddle trench U خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
lineal U مربوط به خط
coherent U مربوط
pertinent U مربوط
irrelevant U نا مربوط
germane U مربوط
as for U مربوط به
hydraulic U مربوط به اب
related U مربوط
affined U مربوط
pertaining U مربوط به
for U مربوط به
coordinate U مربوط
pertinenet U مربوط
apposite U مربوط
cretaceous U مربوط به گچ
condequent U مربوط
pertinent U مربوط به
eight bit system U مربوط به یک
proper U مربوط
curatorial U مربوط به
caprine U مربوط به بز
correspondent U مربوط به
relevant U مربوط
vespertinal U مربوط به شب
correspondents U مربوط به
nasal U مربوط به بینی
posts U مربوط به پست
commercial U مربوط به تجارت
weaponary U مربوط به اسلحه
material U مربوط جسم
military U مربوط به نظام
materials U مربوط جسم
dictoral U مربوط به دکتری
valedictory U مربوط به خداحافظی
attached U مربوط متعلق
municipal U مربوط به شهرداری
familial U مربوط به خانواده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com