Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
matrimonial
U
مربوط به ازدواج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marriage
U
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
U
ازدواج پیمان ازدواج
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
spousal
U
ازدواج
marriage
U
ازدواج
hymen
U
ازدواج
marriageable age
U
ازدواج
hymens
U
ازدواج
matrimony
U
ازدواج
marriages
U
ازدواج
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
remarriage
U
ازدواج مجدد
misogamy
U
ازدواج ستیزی
wive
U
ازدواج کردن
wedder
U
ازدواج کننده
single
U
ازدواج نکرده
misogamy
U
بیزاری از ازدواج
wedded
U
ازدواج کرده
wedded
U
وابسته به ازدواج
marries
U
ازدواج کردن
marry
U
ازدواج کردن
civil marriage
U
ازدواج محضری
misogamist
U
بیزار از ازدواج
A marriage of convenience .
U
ازدواج مصلحتی
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
mismatch
U
ازدواج ناجور
tie the knot
<idiom>
U
ازدواج کردن
mesalliance
U
ازدواج با زیردستان
civil marriages
U
ازدواج محضری
gamophobia
U
ازدواج هراسی
matches
U
ازدواج زورازمایی
sole
U
ازدواج نکرده
soles
U
ازدواج نکرده
temporary marriage
U
ازدواج موقت
matrimony
U
ازدواج نکاح
post nuptial
U
بعد از ازدواج
registration of marriage
U
ثبت ازدواج
marriage of convenience
U
ازدواج مصلحتی
marriages of convenience
U
ازدواج مصلحتی
premarital
U
پیش از ازدواج
match
U
ازدواج زورازمایی
join
U
ازدواج کردن
joined
U
ازدواج کردن
joins
U
ازدواج کردن
marriage registry
U
دفتر ازدواج
affiance
U
پیمان ازدواج
nullity of marriage
U
بطلان ازدواج
married under a contract unlimited perio
U
ازدواج کردن
intermarriage
U
ازدواج با خویشاوندان
dissolution of marriage
U
انحلال ازدواج
marriage bed
U
قباله ازدواج
termination of marriage
U
فسخ ازدواج
remarriages
U
ازدواج مجدد
to take to wife
U
ازدواج کردن با
marriage line
U
گواهینامه ازدواج
exogamy
U
ازدواج با افرادخارج از قبیله
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
celibacy
U
بی شوهری امتناع از ازدواج
endogamy
U
رسم ازدواج قبیلهای
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage
U
ازدواج غیر رسمی
nubile
U
قابل ازدواج و همسری
adultery
U
بی دینی ازدواج غیرشرعی
break up of the a proposed marriage
U
به هم خوردن ازدواج احتمالی
matchmaker
U
دلال یا دلاله ازدواج
matchmakers
U
دلال یا دلاله ازدواج
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
marriage line
U
عقدنامه سند ازدواج
in law
U
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
medical fitness for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism
U
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
annul a marriage
U
عقد ازدواج را فسخ کردن
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
levirate
U
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
Congratrlation on your marriage .
U
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
sororate
U
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
to fix somebody up with somebody
[American E]
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
morganatic
U
ازدواج کننده باپست تراز خود
To marry below ones station.
U
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarriage
U
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
to get somebody paired off with somebody
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
shack up with
<idiom>
U
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
intermarrying
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father.
U
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
miscegenation
U
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
intermarries
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
intermarried
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
polygeny
U
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarry
U
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
If only she would marry me !
U
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
fornication
U
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
free love
U
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
prothalamion
U
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium
U
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
morgantic marriage
U
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
rob the cradle
<idiom>
U
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
Oedipus
U
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns
U
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece
U
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
restraint of marriage
U
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard
U
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
judicial separaion
U
در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion
U
خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed
U
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off
[up]
with somebody
U
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
caprine
U
مربوط به بز
proper
U
مربوط
pertaining
U
مربوط به
eight bit system
U
مربوط به یک
correspondents
U
مربوط به
correspondent
U
مربوط به
as for
U
مربوط به
pertinent
U
مربوط به
pertinent
U
مربوط
for
U
مربوط به
irrelevant
U
نا مربوط
apposite
U
مربوط
lineal
U
مربوط به خط
relevant
U
مربوط
germane
U
مربوط
vespertinal
U
مربوط به شب
condequent
U
مربوط
related
U
مربوط
coordinate
U
مربوط
pertinenet
U
مربوط
cretaceous
U
مربوط به گچ
curatorial
U
مربوط به
coherent
U
مربوط
affined
U
مربوط
hydraulic
U
مربوط به اب
my
U
مربوط بمن
affiliating
U
مربوط ساختن
hypophyseal
U
مربوط به هیپوفیز
technological
U
مربوط به فناوری
technologically
U
مربوط به فناوری
retired
U
مربوط به بازنشستگی
garlicky
U
مربوط به سیر
irrelative
U
نا مربوط مطلق
speculative
U
مربوط به اندیشه
affiliated
U
مربوط ساختن
budgetary
U
مربوط به بودجه
electrically
U
مربوط به الکتریسیته
feminine
U
مربوط به جنس زن
immunologic
U
مربوط به مصونیت
gallinaceous
U
مربوط بماکیان
glossal
U
مربوط به زبان
hydrographic
U
مربوط به اب نگاری
hydrostatic
U
مربوط به فشار اب
hydropic
U
مربوط به استسقاء
insurrectional
U
مربوط به شورش
centenarian
U
مربوط به قرن
haemic
U
مربوط بخون
acrobatic
U
مربوط به بندبازی
hawaiian
U
مربوط به هاوایی
anal
U
مربوط به مقعد
inspectional
U
مربوط به بازرسی
glyptic
U
مربوط به حکاکی
hominoid
U
مربوط به بشر
horsy
U
مربوط به اسب
centenarians
U
مربوط به قرن
aeronautical
U
مربوط به فضانوردی
goidelic
U
مربوط بسلت
affiliates
U
مربوط ساختن
existential
U
مربوط به هستی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com