Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in rememberbrance of
U
بیاد
in memory of blessedmemory
U
بیاد
in memoriam
U
بیاد
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
recalls
U
بیاد اوردن
after
بیاد بود
recall
U
بیاد اوردن
recalled
U
بیاد اوردن
to put in remembrance
U
یاداور شدن بیاد
as memory serves
U
هر وقت بیاد انسان بیاید
reminds
U
یاداور شدن بیاد اوردن
reminded
U
یاداور شدن بیاد اوردن
from immemorial times
U
اززمانی که کسی بیاد ندارد
reminding
U
یاداور شدن بیاد اوردن
remind
U
یاداور شدن بیاد اوردن
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
Dont get my back up.
U
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
first come, first served
<idiom>
U
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
the ink blots
U
این مرکب لک می اندازد
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
month's mind
U
ایین مذهبی بیاد بود کسیکه درگذشته در روز سی ام مردنش
The trees give a pleasant shade .
U
درختان سایه قشنگه می اندازد
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
pumpkins
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grounder
U
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
pumpkin
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
drive
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
filibusters
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibustering
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
sweepers
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweeper
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
schools
U
مدرسه
academy
U
مدرسه
school age
U
سن مدرسه
academies
U
مدرسه
school
U
مدرسه
school mate
U
هم مدرسه
school fellow
U
هم مدرسه
schoolmates
U
هم مدرسه
schoolmate
U
هم مدرسه
school counselor
U
مشاور مدرسه
private school
U
مدرسه ملی
trade schools
U
مدرسه حرفهای
grammar schools
U
مدرسه ابتدایی
head master
U
مدیر مدرسه
trade school
U
مدرسه حرفهای
prep
U
مدرسه مقدماتی
preliminary school
U
مدرسه ابتدائی
private schools
U
مدرسه ملی
summer school
U
مدرسه تابستانی
summer schools
U
مدرسه تابستانی
grade school
U
مدرسه ابتدایی
truancy
U
مدرسه گریزی
grammar school
U
مدرسه ابتدایی
philosophy of the lyceum
U
فلسفه مدرسه
school phobia
U
مدرسه هراسی
school shooting
U
تیراندازی در مدرسه
drop out (of school)
<idiom>
U
ترک مدرسه
school truancy
U
مدرسه گریزی
schoolma'am
U
مدیره مدرسه
schoolmarm
U
مدیره مدرسه
secondery school
U
مدرسه متوسطه
senior high school
U
مدرسه متوسطه
technical school
U
مدرسه فنی
unschooled
U
مدرسه نرفته
schoolgirl
U
دختر مدرسه
schoolgirls
U
دختر مدرسه
schoolteacher
U
معلم مدرسه
schoolteachers
U
معلم مدرسه
schoolyard
U
حیاط مدرسه
schoolyard
U
محوطهی مدرسه
schoolyards
U
حیاط مدرسه
schoolyards
U
محوطهی مدرسه
school
U
تحصیل در مدرسه
janitors
U
فراش مدرسه
schoolwork
U
درس مدرسه
janitors
U
راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
schools
U
تحصیل در مدرسه
janitor
U
راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitor
U
فراش مدرسه
satchels
U
کیف مدرسه
schooling
U
مدرسه رفتن
satchel
U
کیف مدرسه
high schools
U
مدرسه متوسطه دبیرستان
finshing school
U
مدرسه تکمیلی دختران
The last school day.
U
آخرین روز مدرسه
technical college
U
مدرسه عالی فنی
technical colleges
U
مدرسه عالی فنی
subprincipal
U
معاون رئیس مدرسه
seminaries
U
مدرسه علوم دینی
seminary
U
مدرسه علوم دینی
faculties
U
اولیای مدرسه دانشکده
theological school
U
مدرسه علوم دینی
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
high school
U
مدرسه متوسطه دبیرستان
prep
U
مدرسه ابتدایی دبستان
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
play hooky
<idiom>
U
از مدرسه یا کار دررفتن
scholastic
U
اقتصادی مدرسه ایها
faculty
U
اولیای مدرسه دانشکده
school of tecnology
U
مدرسه عالی فنی
school readiness
U
امادگی ورود به مدرسه
He ran away from scool .
U
از مدرسه فرار کرد
the school is out
U
مدرسه تعطیل است
junior college
U
مدرسه فوق دیپلم
schooltime
U
ساعات درس مدرسه
Since I left school.
U
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
schoolmasters
U
نافم مدرسه مکتب دار
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
alma mater
U
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
industrial school
U
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
schoolmaster
U
نافم مدرسه مکتب دار
parochial school
U
مدرسه وابسته به کلیسای بخش
It is some distance to the school .
U
تا مدرسه فاصله زیاد است
PTA
U
مخفف انجمن خانه و مدرسه
to be excused
[from work or school]
U
معاف بودن
[از کار یا مدرسه]
PTA's
U
مخفف انجمن خانه و مدرسه
public school
U
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
The boy is fresh from school.
U
پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
This is the site for a new scool .
U
اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
schoolmasters
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster
U
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
nursery school
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
old school tie
U
کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
Children start school at the age of 7.
U
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
nursery schools
U
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
schoolastic
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
advisee
U
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
schoolman
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
alma mater
U
مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
grader
U
جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
vertigo
U
دوران
periods
U
دوران
period
U
دوران
swimming
U
دوران
gyrations
U
دوران
cycled
U
دوران
cycle
U
دوران
circulations
U
دوران
rotation
U
دوران
circulation
U
دوران
eras
U
دوران
gyration
U
دوران
cycles
U
دوران
era
U
دوران
revolutions
U
دوران شورش
peacetime
U
دوران صلح
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
qyaternary
U
دوران چهارم
off season
U
در دوران کم کاری
wartime
U
دوران جنگ
stound
U
دوران درد
life
U
دوران زندگی
sense of rotation
U
جهت دوران
revolution
U
دوران شورش
space age
U
دوران کیهان
wifehood
U
دوران زوجیت
revolution
U
چرخش دوران
revolutions
U
چرخش دوران
off season
U
در دوران کسادی
circulation
U
دوران خون
races
U
دوران مسیر
axis of rotation
U
محور دوران
raced
U
دوران مسیر
race
U
دوران مسیر
climacteric
U
دوران یائسگی زن
angle of rotation
U
زاویه دوران
aftertime
U
دوران پیری
rotate
U
دوران کردن
rotated
U
دوران کردن
rotates
U
دوران کردن
circulations
U
دوران خون
rotation
U
چرخش دوران
distance between centers
U
طول دوران
plane of rotation
U
سطح دوران
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
paleozoic
U
دوران اول
dizzy
U
دچار دوران سر
fulcrum
U
نقطه دوران
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
lucid interval
U
دوران افاقه
lives
U
دوران زندگی
juniorate
U
مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
season
U
دوران چاشنی زدن
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
seasons
U
دوران چاشنی زدن
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com