Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Take me to the hospital?
U
مرا به بیمارستان ببرید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fielo hospital
U
بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
in with it
U
ببرید تو
Off with his head !
U
سرش را ببرید !
Take an umbrella just in case.
U
احتیاطا"چترهمراه ببرید
Take me to the airport?
U
مرا به فرودگاه ببرید.
take me for for a walk
U
مرابه گردش ببرید
Cut the cake into three separate parts.
U
کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Take me to the city centre?
U
مرا به مرکز شهر ببرید.
take away your things
U
اسباب خود را از اینجا ببرید
Take me to this address?
U
مرا به این آدرس ببرید.
I shall personally undertake tht you make a profit.
U
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
U
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
hospitalising
U
در بیمارستان
pay-bed
U
بیمارستان
hospital
U
بیمارستان
hospitalize
U
در بیمارستان
hospitalized
U
در بیمارستان
hospitalises
U
در بیمارستان
hospitalised
U
در بیمارستان
hospitalizes
U
در بیمارستان
hospitalizing
U
در بیمارستان
hospitals
U
بیمارستان
open hospital
U
بیمارستان ازاد
leper hospital
U
بیمارستان مبروصین
hospice
U
اسایشگاه بیمارستان
infirmarian
U
متصدی بیمارستان
hospices
U
اسایشگاه بیمارستان
psychiatric hospital
U
بیمارستان روانی
admission
U
پذیرش به بیمارستان
hospitalism
U
بیمارستان زدگی
clinics
U
مطب بیمارستان
sanatoria
U
بیمارستان مسلولین
field hospitals
U
بیمارستان صحرایی
clinic
U
مطب بیمارستان
ambulances
U
بیمارستان سیار
field hospital
U
بیمارستان صحرایی
hotel-Dieu
U
بیمارستان فرانسوی
sanitariums
U
بیمارستان مسلولین
sanatoriums
U
بیمارستان مسلولین
sanatorium
U
بیمارستان مسلولین
hospital ship
U
ناو بیمارستان
hospitaler
U
ساکن بیمارستان
day hospital
U
بیمارستان روزانه
debarkation hospital
U
بیمارستان موقت
ambulance
U
بیمارستان سیار
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
Operation room.
U
اتاق عمل ( بیمارستان )
hospitalized prisoners
U
زندانیان بستری در بیمارستان
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
in-patients
U
بیمار بستریدر بیمارستان
house surgeon
U
جراح مقیم بیمارستان
bed capacity
U
فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
inpatient
U
بیماری که در بیمارستان میخوابد
lock hospital
U
بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
outpatient
U
بیمار سرپایی بیمارستان
sickbeds
U
تخت مریض یا بیمارستان
pesthouse
U
بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
sanatarium
U
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
in-patient
U
بیمار بستریدر بیمارستان
sickbed
U
تخت مریض یا بیمارستان
wardroom
U
سالن بیماران بیمارستان
convalescent center
U
بیمارستان ثابت منطقهای
sanitorium
U
اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sick slip
U
برگ اعزام به بیمارستان
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
emergency admission
U
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
hospital infection committee
U
کمیته عفونت بیمارستان
[پزشکی]
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
interne
U
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
pest house
U
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
out patient
U
بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient
U
بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .
U
حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment
U
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmaries
U
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmary
U
درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com