English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
defendant U مدعی علیه
defendants U مدعی علیه
respondent U مدعی علیه
respondents U مدعی علیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
defense U دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
Other Matches
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
claimant U مدعی
remedy sought by plaintiff U مدعی به
maintainer U مدعی
attorneys U مدعی
attorney U مدعی
asserter U مدعی
pretendant U مدعی
letter of attorney U مدعی
accusers U مدعی
accuser U مدعی
assertive U مدعی
plaintiffs U مدعی
plaintiff U مدعی
object of claim U مدعی به
pursuer U مدعی
actor U مدعی
actors U مدعی
pursuers U مدعی
professed U مدعی مقر به
petitioner [divorce proceedings] U مدعی [قانون]
prosecuting attorney U مدعی العموم
adversary U مدعی متخاصم
adversaries U مدعی متخاصم
public prosecutors U مدعی العموم
plaintiff U مدعی [قانون]
public prosecutor U مدعی العموم
complainants U عارض مدعی
relator U مدعی خصوصی
claimant [arbitration proceedings] U مدعی [قانون]
complainant [British E] U مدعی [قانون]
pretender U مدعی من غیر حق
pretenders U مدعی من غیر حق
complainant U عارض مدعی
Attorneys General U مدعی العموم
Attorney General U مدعی العموم
encumbrancer U مدعی ملک
public prosector U مدعی العموم
dirctor of public prosecutions U مدعی العموم
the a party U مدعی خصم
rightful claimant U مدعی محق
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
attorneygeneralship U مدعی العمومی
attorneygeneral U مدعی العموم
professed U متعهد مدعی
he claims to U او مدعی است که
lord a U مدعی العموم
object of claim U مدعی به متنازع فیه
contender U مدعی دربرابر قهرمان
elegit U حکم تامین مدعی به
suitor U عرضحال دهنده مدعی
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
claimant U طلب کننده مدعی
know it all U مدعی علم الیقین
pretenders U مدعی تاج وتخت
know-it-alls U مدعی علم الیقین
suitors U عرضحال دهنده مدعی
know-it-all U مدعی علم الیقین
pretender U مدعی تاج وتخت
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
conning U بر علیه
pro and con U له و علیه
against U علیه
con U بر علیه
conned U بر علیه
cons U بر علیه
versus U علیه
pros and cons U له و علیه
v U علیه
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
judgement debtor U محکوم علیه
lady ship U سرکار علیه
denominator U مقسوم علیه
object of protest U معترض علیه
denominators U مقسوم علیه
ward U مولی علیه
divtsor U مقسوم علیه
victim of an offence U مجنی علیه
losing party U محکوم علیه
third person of a transfer U محال علیه
drawee U محال علیه
divisor U مقسوم علیه
pupil U مولی علیه
wards U مولی علیه
pro and con U دلائل له و علیه
beneficiary U موقوف علیه
beneficiaries U موقوف علیه
out of court U محکوم علیه
recognizor U محکوم علیه
respondent U مستانف علیه
pupils U مولی علیه
respondents U مستانف علیه
presentee U معروض علیه
assignee U محال علیه
anti U مخالف علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
appellee U مستانف علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
peace be upon him U علیه السلام
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
offences against property U جرائم بر علیه اموال
public mischief U جرم علیه جامعه
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
lese majesty U خیانت علیه حکومت
action in personam U دعوی بر علیه شخص
common d. U مقسوم علیه مشترک
cross action U علیه وی اقامه کند
self-defeating U علیه منظور خود
self defeating U علیه منظور خود
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
lese majeste U خیانت علیه حکومت
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
chemical defense U پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
venire facias tot matrons U دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
greatest common divisor U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
greatest common divisor [gcd] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
lese majesty U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
nemo agit in seipsum U هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
impregnated U پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
whispering campaign U انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit U دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
remainder U عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
verba chartarum fortius accipiuntur U proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
running down case U دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
puritan U فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritans U فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
cold war U عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare U جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
presentment U ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
common divisor U مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
drawer U محال علیه برات برات کش
drawers U محال علیه برات برات کش
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com