English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
farcy bud U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
farcy button U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
pathologically U از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
twixt U درمیان
midst U درمیان
amid U درمیان
in between U درمیان
alternate U یک درمیان
tween U درمیان
betwixt U درمیان
alternated U یک درمیان
altern U یک درمیان
alternates U یک درمیان
amidst U درمیان
between U درمیان
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
enclosing U درمیان گذاشتن
interjects U درمیان انداختن
triple space U دو خط درمیان کردن
Among the people . U درمیان مردم
interjecting U درمیان انداختن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
Every three days . U سه روز درمیان
encloses U درمیان گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
interlucent U درمیان درخشنده
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
double space U یک خط درمیان نوشتن
interjected U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
among U درمیان درزمرهء
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
interposition U مداخله
to thrust oneself U مداخله
intervention U مداخله
officious U مداخله کن
interventions U مداخله
participation U مداخله
interposal U مداخله
intermediation U مداخله
interference U مداخله
interferes U مداخله
pryer U مداخله گر
interfered U مداخله
meddlesome U مداخله گر
right to intervene U حق مداخله
interfere U مداخله
alternates U یک درمیان امدن متناوب
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternate U یک درمیان امدن متناوب
across U ازاین سو بان سو درمیان
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
mediated U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
medially U چنانکه درمیان باشد
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
midship U واقع درمیان کشتی
mediate U درمیان واقع شدن
mediates U درمیان واقع شدن
pathogenetic U ناخوشی زا
indisposedness U ناخوشی
sicknesses U ناخوشی
sickness U ناخوشی
ill health U ناخوشی
had health U ناخوشی
illnesses U ناخوشی
disease U ناخوشی
diseases U ناخوشی
morbidity U ناخوشی
morbidness U ناخوشی
unhealthiness U ناخوشی
illness U ناخوشی
invalidism U ناخوشی
maladies U ناخوشی
trichosis U ناخوشی مو
malady U ناخوشی
intervention U مداخله کردن
undue U بدون مداخله
non intervention U عدم مداخله
nonintervention U عدم مداخله
intervenes U مداخله کردن
meddled U مداخله کردن
meddle U مداخله کردن
intevener U مداخله کننده
stickle U مداخله کردن
intermediaries U وساطت مداخله
intermediary U وساطت مداخله
intervened U مداخله کردن
intervene U مداخله کردن
military intervention U مداخله نظامی
tamperer U مداخله کننده
meddles U مداخله کردن
intervener U مداخله کننده
interposingly U ازراه مداخله
intervenient U مداخله کننده
interlope U مداخله کردن
interposing U مداخله کردن
interposes U مداخله کردن
interposed U مداخله کردن
interpose U مداخله کردن
interventions U مداخله کردن
interventionist U طرفدار مداخله
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
bulimy U ناخوشی گرسنگی
laryngopathy U ناخوشی خرخره
morbid U ویژه ناخوشی
myopathy U ناخوشی ماهیچه
pathognomic U نماینده ناخوشی
estival U ناخوشی تابستانی
liver U ناخوشی جگر
liver trouble U ناخوشی جگر
spell U حمله ناخوشی
biliousness U ناخوشی زردابی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
mal de mer U ناخوشی دریا
out break of a disease U شیوع ناخوشی
maldemer U ناخوشی دریا
altitude sickness U ناخوشی ارتفاع
impaludism U ناخوشی مردابی
pathogeny U پیدایش ناخوشی
microzym U میکرب ناخوشی
morbific U ناخوشی اور
morbific U تولیدکننده ناخوشی
spelled U حمله ناخوشی
morbid anatomy U از لحاظ ناخوشی
diseases of this nature U اینگونه ناخوشی ها
hepatic disease U ناخوشی جگر
diagnoses U تشخیص ناخوشی
to be infected with disease U ناخوشی راواگیرکردن
dermatopathy U ناخوشی پوست
enteropathy U ناخوشی رودهای
livers U ناخوشی جگر
spells U حمله ناخوشی
diagnosis U تشخیص ناخوشی
tamper U مداخله وفضولی کردن
nonintervention U سیاست عدم مداخله
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
intermediacy U میانجی گری مداخله
to i. with qnother's affairs U درکاردیگری مداخله کردن
put in U مداخله کردن رساندن
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
occurance U وقوع
incidence U وقوع
occurence U وقوع
occurrences U وقوع
far between U کم وقوع
occurrence U وقوع
immune from disease U مصون از گرفتن ناخوشی
epizootic U ناخوشی همه گیرحیوانی
morbidly U بطور ناخوشی یا فاسد
arthropathy U ناخوشی بند یا مفصل
metastasis U جابجا شدن ناخوشی
illness faded her beauty U ناخوشی زیبایی اوراکاست
psychopathic U وابسته به ناخوشی دماغی
attack U اصابت یا نزول ناخوشی
qualms U ناخوشی همه جاگیر
unhealthy U ناخوش ناخوشی اور
attacked U اصابت یا نزول ناخوشی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com