English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
huddle U مخفی کردن درهم ریختگی
huddled U مخفی کردن درهم ریختگی
huddles U مخفی کردن درهم ریختگی
huddling U مخفی کردن درهم ریختگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
bewilderment U حیرت درهم ریختگی
underground U مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
submers U مخفی کردن
obscure U مخفی کردن
submerge U مخفی کردن
submerges U مخفی کردن
submerging U مخفی کردن
hugger mugger U مخفی کردن
occult U مخفی کردن
submerged U مخفی کردن
obscured U مخفی کردن
hickok belt U مخفی کردن زه
obscuring U مخفی کردن
obscurest U مخفی کردن
conceal U مخفی کردن
conceals U مخفی کردن
obscures U مخفی کردن
stows U مخفی کردن
stowing U مخفی کردن
stowed U مخفی کردن
obscurer U مخفی کردن
stow U مخفی کردن
camouflage U مخفی کردن پوشاندن
camouflaging U مخفی کردن پوشاندن
falsi crimen U مخفی کردن حقیقت
camouflages U مخفی کردن پوشاندن
camouflaged U مخفی کردن پوشاندن
hickok belt U مخفی شدن پنهان کردن
mixes U درهم کردن
mix U درهم کردن
hash U درهم کردن
consolidation U درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
disorganises U درهم وبرهم کردن
inweave U درهم متقاطع کردن
intertwist U درهم کشبک کردن
tangle U درهم وبرهم کردن
to make hay of U درهم برهم کردن
tangles U درهم وبرهم کردن
discombobulate U درهم و برهم کردن
muddled U درهم وبرهم کردن
muddle U درهم وبرهم کردن
disorganizing U درهم وبرهم کردن
disorganised U درهم وبرهم کردن
disorganizes U درهم وبرهم کردن
disorganize U درهم وبرهم کردن
disorganising U درهم وبرهم کردن
muddles U درهم وبرهم کردن
muddling U درهم وبرهم کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
faze U درهم ریختن پریشان کردن
fazing U درهم ریختن پریشان کردن
fazes U درهم ریختن پریشان کردن
fazed U درهم ریختن پریشان کردن
disorganization U در هم ریختگی
snafu U اشفته بودن درهم وبرهم کردن
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
muss U درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
strewment U بهم ریختگی
cast steel U فولاد ریختگی
mold U فرم ریختگی
molten metal U فولاد ریختگی
molten U ریخته ریختگی
molten metal U اهن ریختگی
molten metal welding U جوشکاری ریختگی
tumbles U بهم ریختگی
melted asphalt U اسفالت ریختگی
tumbled U بهم ریختگی
cast wheel U چرخ ریختگی
disorganization U بهم ریختگی
moulded formpiece U تکه ریختگی
melec U بهم ریختگی
tumble U بهم ریختگی
mould candle U شمع ریختگی
die U فرم ریختگی
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
fusion cast basalt U بازالت ریختگی ذوبی
brass pressure casting U برنج ریختگی فشاری
cast glass U شیشه جام ریختگی
sand castings U قطعه ریختگی ماسهای
eventration U بیرون ریختگی روده
bouleversement U تشنج دهم ریختگی کامل
shell moulded casting U قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
bossed U ناف روی قطعات ریختگی قوز
bosses U ناف روی قطعات ریختگی قوز
bossing U ناف روی قطعات ریختگی قوز
boss U ناف روی قطعات ریختگی قوز
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
tear down U پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
perdu or due U مخفی
clandestine U مخفی
hidden U مخفی
furtive U مخفی
hush hush U مخفی
covert U مخفی
hush-hush U مخفی
secrets U مخفی
secret U مخفی
undercover U مخفی
hid U مخفی
slinky U مخفی
closeting U مخفی
closeted U مخفی
closet U مخفی
closets U مخفی
concealed U مخفی
slinkier U مخفی
slinkiest U مخفی
blind U مخفی گاه
plainclothesman U پلیس مخفی
covers U مخفی در بر گرفتن
covert operations U عملیات مخفی
submergence U مخفی سازی
secret ballot U رای مخفی
clandestinely U بطور مخفی
blinded U مخفی گاه
blinds U مخفی گاه
hidden codes U رمزهای مخفی
under U مخفی درزیر
stowaway U مسافر مخفی
stowaways U مسافر مخفی
hidy-hole U مخفی گاه
hidey-hole U مخفی گاه
secret agents U مامور مخفی
secret agent U مامور مخفی
hidden file U فایل مخفی
emissaries U مامور مخفی
hidden U مخفی شده
hideaways U مخفی گاه
hideaway U مخفی گاه
bugging U میکروفن مخفی
bug U میکروفن مخفی
skeleton in one's closet <idiom> U رازهای مخفی
bugs U میکروفن مخفی
hid U مخفی شده
under- U مخفی درزیر
emissary U مامور مخفی
codes U کدهای مخفی
mole U مامور مخفی
defector in place U مامور مخفی
cover U مخفی در بر گرفتن
by ballot U با رای مخفی
coverings U مخفی در بر گرفتن
ballots U رای مخفی دادن
fig leaves U لاپوش مخفی کننده
fig leaf U لاپوش مخفی کننده
balloted U رای مخفی دادن
ballot U رای مخفی دادن
bugged U مجهز به میکروفن مخفی
hides U مخفی نگاه داشتن
hide U مخفی نگاه داشتن
gestapo U گشتاپو سازمان پلیس مخفی
hush U ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
cover U مخفی گاه [جامعه شناسی]
perdue U مخفی سرباز جان فشان
perdu U مخفی سرباز جان فشان
blind U مخفی گاه [جامعه شناسی]
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
spial U عمل مخفی انجام دادن
covered approach U پیشروی پوشیده معابر مخفی
cover U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
end finish U گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
balloted U رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots U رای مخفی مجموع اراء نوشته
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushes U مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed U مخفی گاه سربازان برای حمله
ambush U مخفی گاه سربازان برای حمله
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
hit the dirt <idiom> U خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
espial U جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
ambushing U مخفی گاه سربازان برای حمله
ballot U رای مخفی مجموع اراء نوشته
covered position U محوطه تحت پوشش موضع مخفی
rear takedown with outside leg tackle U گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
secret ballot U ورقه رای مخفی دارای اسامی چاپی کاندیداها
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
screening, screenings U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
cull U مخفی از فضای ذخیره سازی سه بعدی وکاهش زمان پردازش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com