Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
abridge
U
مختصر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
outline
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining
U
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
abbreviate
U
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
U
مختصر یا مفید کردن
abbreviating
U
مختصر یا مفید کردن
shorten
U
مختصر کردن کاستن
shortened
U
مختصر کردن کاستن
shortens
U
مختصر کردن کاستن
simplifies
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplify
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
U
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
U
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying
U
مختصر کردن اسانتر کردن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
precise
U
مختصر کردن مختصر
look in
U
دیدن کردن مختصر
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
step in
U
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
to d. into a book
U
نگاه مختصر بکتابی کردن
to run in to a person
U
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
Other Matches
synoptic
U
مختصر
little
U
مختصر
shorter
U
مختصر
abbreviated
U
مختصر
shortest
U
مختصر
partial
U
مختصر
summaries
U
مختصر
short
U
مختصر
brief
U
مختصر
fleeting
<adj.>
U
مختصر
curt
<adj.>
U
مختصر
succinct
<adj.>
U
مختصر
concise
<adj.>
U
مختصر
compend
U
مختصر
viz
U
مختصر
terse
U
مختصر
terser
U
مختصر
tersest
U
مختصر
abstracted
U
مختصر
concise
U
مختصر
summary
U
مختصر
short
<adj.>
U
مختصر
short term
U
مختصر
epitome
U
مختصر
tis
U
مختصر ti is
briefed
U
مختصر
laconic
U
مختصر گو
grammalogue
U
مختصر
briefest
U
مختصر
gnomical
U
مختصر
febricula
U
تب مختصر
sum
U
مختصر
abridged
U
مختصر
briefer
U
مختصر
laconically
U
مختصر گو
incomprehensive
U
مختصر
sums
U
مختصر
succinct
U
مختصر
squabbles
U
نزا مختصر
grind out
U
پیشروی مختصر
squabbled
U
نزا مختصر
squabble
U
نزا مختصر
squabbling
U
نزا مختصر
inking
U
اطلاع مختصر
comedietta
U
کمدی مختصر
let us be brief
U
مختصر کنیم
lacanic
U
مختصر و مفید
snacks
U
خوراک مختصر
curtailing
U
مختصر نمودن
scumble
U
مالش مختصر
brachygraphy
U
مختصر نویسی
shorthand
U
مختصر نویسی
my initials are s.h
U
امضای مختصر من
briefest
U
کوتاه مختصر
tendencies
U
علاقه مختصر
briefed
U
کوتاه مختصر
tot
U
یادداشت مختصر
tots
U
یادداشت مختصر
short and sweet
<idiom>
U
مختصر ومفید
paraph
U
امضای مختصر
petit mal
U
صرع مختصر
brief
U
کوتاه مختصر
compendium
U
مختصر کوتاهی
briefer
U
کوتاه مختصر
handlist
U
فهرست مختصر
tendency
U
علاقه مختصر
potluck
U
غذای مختصر
concisely
U
بطور مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
velitation
U
جنگ مختصر
shortener
U
مختصر کننده
apercu
U
خلاصه مختصر
click
U
صدای مختصر
clicked
U
صدای مختصر
clicks
U
صدای مختصر
telegraphic
U
تلگرافی مختصر
snack
U
خوراک مختصر
tiffin
U
ناهار مختصر
curtailed
U
مختصر نمودن
cheep
U
اشاره مختصر
synopsis
U
اجمال مختصر
synopses
U
اجمال مختصر
curtails
U
مختصر نمودن
summaries
U
خلاصه مختصر
contracted
U
مختصر محدود
briefly speaking
U
مختصر کنیم
flashed
U
روشنایی مختصر
summary
U
خلاصه مختصر
pithy
U
مختصر ومفید
flash
U
روشنایی مختصر
simplifier
U
مختصر کننده
curtail
U
مختصر نمودن
flashes
U
روشنایی مختصر
pull
U
برتری جزئی و مختصر
byword
U
اشاره یانگاه مختصر
blockhouse
U
بنای استحکامی مختصر
prospectus
U
شرح حال مختصر
simplification
U
تسهیل مختصر سازی
abriviated addressing
U
ادرس مختصر شده
feather
U
فشار مختصر به گاز
metastable
U
دارای ثبات مختصر
in a nutshell
U
بطور خیلی مختصر
spot
U
زمان مختصر لحظه
prospectuses
U
شرح حال مختصر
spots
U
زمان مختصر لحظه
simplifications
U
تسهیل مختصر سازی
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
pulls
U
برتری جزئی و مختصر
briefly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
pittance
U
کمک هزینه مختصر
compendious
U
موجز مختصر ومفید
curtly
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
bywords
U
اشاره یانگاه مختصر
compendiously
<adv.>
U
بصورت مختصر و مفید
simplifcation
U
ساده گردانی مختصر سازی
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
blinked
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
simplification
U
ساده گردانی مختصر سازی
smacks
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications
U
ساده گردانی مختصر سازی
blink
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
billets
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
blinks
U
نادیده گرفته نگاه مختصر
billeting
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
billet
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted
U
ورقه جیره یادداشت مختصر
smack
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked
U
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
luncheonettes
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell.
U
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonette
U
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation
U
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
mnemonic
U
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff
U
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
shortening reaction
U
واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
tints
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography
U
مختصر نویسی کوتاه نویسی
tint
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
tinting
U
رنگ مختصر سایهء رنگ
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
glances
U
نگاه نگاه مختصر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com