Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
standpat
U
مخالف تغییر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
inverse
U
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
gibes
U
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibe
U
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibed
U
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibes
U
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
jibing
U
تغییر محل بادبان به سمت مخالف
Other Matches
antisocial
U
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
end strings
U
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
U
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
U
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover
U
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
vary
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
U
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
U
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changing
U
تغییر کردن تغییر دادن
change over
U
تغییر روش تغییر رویه
change
U
تغییر کردن تغییر دادن
changed
U
تغییر کردن تغییر دادن
changes
U
تغییر کردن تغییر دادن
fm
U
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
U
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
U
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
inadvisable
U
مخالف
by the ears
U
مخالف
antipodal
U
مخالف
unfavorable
U
مخالف
antagonists
U
مخالف
conflicting
U
مخالف
foes
U
مخالف
contradictive
U
مخالف
controvertist
U
مخالف
contrary
U
مخالف
irreconcilable
U
مخالف
contrary to
U
مخالف
contrariant
U
مخالف
opposit
U
مخالف
oppositive
U
مخالف
contra
U
مخالف
at d.
U
مخالف
foe
U
مخالف
at outs
U
مخالف
oppugnant
U
مخالف
antagonist
U
مخالف
oppositionist
U
ضد مخالف
contradictions
U
مخالف
contradiction
U
مخالف
adversaries
U
مخالف
out of keeping
U
مخالف
gainst
U
مخالف
hostile
U
مخالف
converse
U
مخالف
conversed
U
مخالف
repugnant
U
مخالف
opponent
U
مخالف
adversary
U
مخالف
against
U
مخالف
oppugner
U
مخالف
dissidents
U
مخالف
dissident
U
مخالف
gainsayer
U
مخالف
converses
U
مخالف
opponents
U
مخالف
resistent
U
مخالف
aliens
U
مخالف
alien
U
مخالف
averse
U
مخالف
dissidence
U
مخالف
anie
U
مخالف
with
U
مخالف
contradictory
U
مخالف
gyaku
U
مخالف
dissenting
U
مخالف
non content
U
مخالف
adverse
U
مخالف
conversing
U
مخالف
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
take a dim view of
<idiom>
U
مخالف بودن
headwinds
U
باد مخالف
overthwart
U
بالحن مخالف
dissenters
U
مخالف ناراضی
dissenter
U
مخالف ناراضی
opponents
U
طرف مخالف
dissenting
U
مخالف معاند
overthwart
U
بطور مخالف
vetoes
U
رای مخالف
vetoed
U
رای مخالف
against nature
U
مخالف طبیعت
veto
U
رای مخالف
reluctance
U
بیزاری مخالف
diverse
U
مختلف مخالف
at odds
<idiom>
U
مخالف بودن
illegal
U
مخالف قانون
defier
U
مخالف کننده
vice versa
U
در جهت مخالف
counter
U
درجهت مخالف
countered
U
درجهت مخالف
anti
U
مخالف علیه
anti parallel feeding
U
تغذیه مخالف
oppositely
U
بطور مخالف
obscurantist
U
مخالف اصلاحات
windbound
U
باد مخالف
loggerheads
U
مخالف - جنگجو
in the opposite direction.
U
در جهت مخالف
anti-
U
به معنای "مخالف "
In the opposite direction .
U
درجهت مخالف
antitrust
U
مخالف تشکیل
antislavery
U
مخالف بردگی
vetoing
U
رای مخالف
The opposition parties .
U
احزاب مخالف
antipapal
U
مخالف پاپ
antimonaechical
U
مخالف سلطنت
countering
U
درجهت مخالف
against the current
<adv.>
U
مخالف جریان
conned
U
رای مخالف
antagonizes
U
مخالف کردن
conning
U
رای مخالف
cons
U
رای مخالف
disaccord
U
مخالف کردن
antipathy
U
احساس مخالف
ill humored
U
مخالف ترشرو
crosswind
U
باد مخالف
crosswinds
U
باد مخالف
defiant
U
معاند مخالف
crosscurrent
U
جریان مخالف
antagonized
U
مخالف کردن
prevailing wind
U
باد مخالف
impolitic
U
مخالف مصلحت
antagonize
U
مخالف کردن
con
U
رای مخالف
dissentient
U
مخالف معاند
upstream
<adj.>
<adv.>
U
مخالف جریان
against the stream
<adv.>
U
مخالف جریان
the a party
U
طرف مخالف
contradicts
U
مخالف بودن با
contradicted
U
مخالف بودن با
contradict
U
مخالف بودن با
to be in the opposition
U
مخالف بودن
no
U
منفی مخالف
head wind
U
باد مخالف
reluctate
U
مخالف کردن
divert action
U
عملیات مخالف
antagonizing
U
مخالف کردن
reluctancy
U
بیزاری مخالف
dissenting opinion
U
نظر مخالف
reversing
U
شکستنی مخالف
counterview
U
عقیده مخالف
clashing
U
برخوردکننده مخالف
conflictive
U
مغایر مخالف
adversely
U
بطور مخالف
aversely
U
بطور مخالف
anti-Semitism
U
مخالف با یهودیان
antagonist
U
عضله مخالف
bucking voltage
U
ولتاژ مخالف
contra flow
U
جهت مخالف
opponent
U
طرف مخالف
dis-
U
مخالف کردن
antagonists
U
عضله مخالف
dissent
U
رای مخالف
dissented
U
رای مخالف
dissents
U
رای مخالف
contralateral muscles
U
عضلات مخالف
reverse
U
شکستنی مخالف
reversed
U
شکستنی مخالف
counter ion
U
یون مخالف
antagonised
U
مخالف کردن
contraposition
U
مفهوم مخالف
reverses
U
شکستنی مخالف
contrary to the law
U
مخالف قانون
antagonising
U
مخالف کردن
antagonises
U
مخالف کردن
countersuggestion
U
تلقین مخالف
anti semitism
U
مخالف با یهودیان
anti-Semite
U
مخالف اقوام سامی
that is a to our purpose
U
این مخالف منظورماست
anti-Semitic
U
مخالف نژاد سامی
negative voice
U
رای مخالف رد کردن
anti-Semites
U
مخالف اقوام سامی
antagonism
U
هم اوری اصل مخالف
blackballing
U
رای مخالف دادن
blackballed
U
رای مخالف دادن
paradoxical
U
مخالف عقاید عمومی
blackballs
U
رای مخالف دادن
to set at variance
U
با هم بد کردن باهم مخالف ت
objections
U
مخالفت استدلال مخالف
objection
U
مخالفت استدلال مخالف
blackball
U
رای مخالف دادن
illicit
U
نا مشروع مخالف مقررات
upstream
U
مخالف جریان رودخانه
to turn against any one
U
مخالف کسی شدن
reversing
U
حرکت در جهت مخالف
heterosexual
U
علاقمند به جنس مخالف
obscurant
U
بغرنج مخالف اصلاحات
reverse
U
حرکت در جهت مخالف
wind bound
U
دچار باد مخالف
heterosexuals
U
وابسته به جنس مخالف
heterosexuals
U
علاقمند به جنس مخالف
voluntaryist
U
مخالف نظام وفیفه
reversed
U
حرکت در جهت مخالف
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...