English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wrong U مخالف اخلاق یا قانون
wronging U مخالف اخلاق یا قانون
wrongs U مخالف اخلاق یا قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contrary to the law U مخالف قانون
illegal U مخالف قانون
antinomy U تناقض دو قانون یا دو اصل افهار مخالف
illegal U آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic U وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
immoral U بد اخلاق
morality U اخلاق
impatient U بد اخلاق
reprobate U بد اخلاق
reprobates U بد اخلاق
moralities U اخلاق
moral U اخلاق
characterless U بی اخلاق
deportment U اخلاق
pettish U بد اخلاق
comportment U اخلاق
rabid U بد اخلاق
moody U بد اخلاق
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
creative thinking U تفکر اخلاق
public morals U اخلاق حسنه
ehtics U علم اخلاق
behaviuor U سلوک اخلاق
immoral U خلاف اخلاق
behavior U سلوک اخلاق
moralistic U اخلاق گرایانه
good-natured U خوش اخلاق
moralization U اخلاق گرایی
ethic U کتاب اخلاق
rake U بد اخلاق فاسد
rakes U بد اخلاق فاسد
frailty U ضعف اخلاق
edification U تهذیب اخلاق
frailties U ضعف اخلاق
raking U بد اخلاق فاسد
ethics U علم اخلاق
good conduct U حسن اخلاق
Moral decadence . U فساد اخلاق
moral philosophy U علم اخلاق
immorally U بر خلاف اخلاق
moral philosopher U اخلاق دان
prejudicial to public morality U منافی اخلاق حسنه
personality U اخلاق و خصوصیات شخص
it is an offence to morlity U منافی اخلاق است
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
to take a person's measure U با اخلاق کسیرا ازمودن
regeneration U نوزایش تهذیب اخلاق
moral U وابسته بعلم اخلاق
well conditioned U دارای اخلاق نیکو
sportmanship U رفتار و اخلاق انسانی
moralist U معتقد به اصول اخلاق
doggery U اخلاق پست بدکاری
donsy U دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
moralists U معتقد به اصول اخلاق
donsie U دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
ethically U مطابق علم اخلاق
personalities U اخلاق و خصوصیات شخص
With his foul temper. U با اخلاق سگه که دارد
peculiar U دارای اخلاق غریب
ethical U وابسته به علم اخلاق
to gauge a person U گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
edify U اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies U اخلاق اموختن تقدیس کردن
streaky U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
americanization U پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
streakiest U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
edified U اخلاق اموختن تقدیس کردن
streakier U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
bowdlerization U حذف قسمتهای خارج از اخلاق
pharisaism U اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
good tempered U دیر غضب خوش اخلاق
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
cocotte U زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
bowdlerize U قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
smut U تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
smuts U تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
he is always a little peculiar U او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
expurgatory index U فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius U فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
oppositionist U ضد مخالف
repugnant U مخالف
adverse U مخالف
dissidents U مخالف
unfavorable U مخالف
dissenting U مخالف
opponents U مخالف
opponent U مخالف
antagonists U مخالف
antagonist U مخالف
foe U مخالف
foes U مخالف
inadvisable U مخالف
conflicting U مخالف
dissident U مخالف
contrary to U مخالف
conversing U مخالف
out of keeping U مخالف
contradictions U مخالف
by the ears U مخالف
contradiction U مخالف
gainsayer U مخالف
aliens U مخالف
contrary U مخالف
irreconcilable U مخالف
oppugnant U مخالف
converses U مخالف
converse U مخالف
with U مخالف
contradictive U مخالف
controvertist U مخالف
contra U مخالف
non content U مخالف
hostile U مخالف
opposit U مخالف
oppositive U مخالف
oppugner U مخالف
dissidence U مخالف
gainst U مخالف
alien U مخالف
against U مخالف
anie U مخالف
averse U مخالف
contrariant U مخالف
gyaku U مخالف
antipodal U مخالف
contradictory U مخالف
at d. U مخالف
at outs U مخالف
conversed U مخالف
adversary U مخالف
adversaries U مخالف
resistent U مخالف
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defier U مخالف کننده
adversely U بطور مخالف
disaccord U مخالف کردن
overthwart U بالحن مخالف
crosscurrent U جریان مخالف
counterview U عقیده مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
counter ion U یون مخالف
dissentient U مخالف معاند
con U رای مخالف
The opposition parties . U احزاب مخالف
divert action U عملیات مخالف
In the opposite direction . U درجهت مخالف
cons U رای مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
antipathy U احساس مخالف
head wind U باد مخالف
conning U رای مخالف
ill humored U مخالف ترشرو
loggerheads U مخالف - جنگجو
conned U رای مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
at odds <idiom> U مخالف بودن
contraposition U مفهوم مخالف
antitrust U مخالف تشکیل
reluctate U مخالف کردن
windbound U باد مخالف
dis- U مخالف کردن
headwinds U باد مخالف
impolitic U مخالف مصلحت
reluctancy U بیزاری مخالف
prevailing wind U باد مخالف
antislavery U مخالف بردگی
to be in the opposition U مخالف بودن
standpat U مخالف تغییر
countering U درجهت مخالف
countered U درجهت مخالف
counter U درجهت مخالف
anti U مخالف علیه
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com