English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wigwag U ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
datacom U امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
dispatch U ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatches U ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatched U ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatching U ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatched U ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatches U ارسال کردن حمل مخابره کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicating U مخابره کردن
squawks U مخابره کردن
signal U مخابره کردن
transmission U مخابره کردن
squawk U مخابره کردن
wire U مخابره کردن
wires U مخابره کردن
signaled U مخابره کردن
transmissions U مخابره کردن
dispateh U مخابره کردن
signalled U مخابره کردن
squawked U مخابره کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
despatches U مخابره کردن ارسال
radio U با بی سیم مخابره کردن
dispatched U مخابره کردن ارسال
dispatch U مخابره کردن ارسال
despatched U مخابره کردن ارسال
despatching U مخابره کردن ارسال
radioed U با بی سیم مخابره کردن
retransmit U دوباره مخابره کردن
dispatches U مخابره کردن ارسال
radios U با بی سیم مخابره کردن
radioing U با بی سیم مخابره کردن
signalled U مخابره کردن علامت دادن
semaphore U بوسیله پرچم مخابره کردن
signaled U مخابره کردن علامت دادن
signal U مخابره کردن علامت دادن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
wirelesses U بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wireless U بابی سیم تلگراف مخابره کردن
affords U حاصل کردن
get U حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
gets U حاصل کردن
acquire حاصل کردن
getting U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
afford U حاصل کردن
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
sheer U انحراف حاصل کردن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
liaise U ارتباط پیدا کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
correlation U ارتباط همبسته کردن
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
communicate U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicated U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
communicates U مراوده کردن ارتباط برقرارکردن
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
analog transmission U انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
decouple U جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
serial transmission U مخابره سری مخابره نوبتی
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
agent authentication U معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
service message U پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
compiling U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
messages U مخابره
communication U مخابره
message U مخابره
transmission U مخابره
message line U خط مخابره
trafficking U مخابره
trafficked U مخابره
traffics U مخابره
traffic U مخابره
traffick U مخابره
despatch U مخابره
transmissions U مخابره
data transmission U مخابره داده
duplex transmission U مخابره دورشتهای
neutral transmission U مخابره خنثی
telegraph U مخابره تلگرافی
boat call U مخابره با قایق
transmission error U خطای مخابره
transmission rate U سرعت مخابره
transmission rate U نرخ مخابره
telegrams U مخابره تلگرافی
digital transmission U مخابره دیجیتال
asynchronous transmission U مخابره ناهمگام
telegraphed U مخابره تلگرافی
polar transmission U مخابره قطبی
transmission U مخابره مخابرات
flag hoist U مخابره با پرچم
syncheronous communications U مخابره همزمان
synchronous transmission U مخابره همگام
asynchronous transmission U مخابره غیرهمزمان
retransmission U مخابره مجدد
synchronous transmission U مخابره همزمان
visual communication U مخابره بصری
transmission security U تامین مخابره
data transmission U مخابره داده ها
transmittal U ارسال مخابره
transmittancy U ارسال مخابره
telegraphs U مخابره تلگرافی
telegram U مخابره تلگرافی
telegraphic message U مخابره تلگرافی
data communication U مخابره داده ها
flags U پرچم مخابره
flag U پرچم مخابره
signal bridge U پل مخابره ناو
telegraphing U مخابره تلگرافی
parallel transmission U مخابره موازی
wirable U قابل مخابره
analog transmission U مخابره قیاسی
satellite communications U مخابره ماهوارهای
duplex transmission U مخابره دو رشتهای
simplex transmission U مخابره ساده
transmittance U ارسال مخابره
transmissions U مخابره مخابرات
end of transmission U انتهای مخابره
serial tranmission U مخابره نوبتی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
semaphore U مخابره بوسیله پرچم
transmitted data U دادههای مخابره شده
radiogram U مخابره پیام با بی سیم
helio U ایینه مخابره پیام
radiotelegram U مخابره تلگراف بیسیم
radiograms U مخابره پیام با بی سیم
aerogram U مخابره با تلگراف بی سیم
jams U مانع مخابره شدن
jammed U مانع مخابره شدن
multiplex U تسهیم مخابره ترکیبی
jam U مانع مخابره شدن
semaphore U مخابره با پرچم دستی
half duplex transmission U مخابره دو نیم رشتهای
etb U انتهای بلاک مخابره
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
end of transmission block U انتهای بلاک مخابره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com