Perdic | محیط زیست گرا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 220 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	environmentalist U	محیط زیست گرا
	environmentalists U	محیط زیست گرا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	environmentalist U	محیط زیست شناس
	environmentalists U	محیط زیست شناس
	environment U	محیط زیست
	environments U	محیط زیست
	environmental conservation U	حفافت محیط زیست
	environmental services U	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
	environmental test U	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
	environmentalism U	محیط زیست شناسی
	environmentalism U	محیط زیست گرایی
	sere U	تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
	greenwash U	نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
	to greenwash U	نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
	to tip something [British E] U	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	to tip something [British E] U	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	to tip something [British E] U	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	the Green Dot® [recycling symbol] U	علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
	Plans for the dam have been rejected by environmentalists. U	برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
	environmental protection U	حفاظت محیط زیست
Other Matches

	rezone U	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
	bioecology U	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
	eco-branch U	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
	environmental preservation U	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
	symbion U	هم زیست
	performance of the dam U	زیست سد
	bio- U	زیست -
	biogen U	زیست زا
	subsistence U	زیست
	outward things U	محیط
	perimeter U	محیط
	sphere U	محیط
	perimeters U	محیط
	milieux U	محیط
	milieus U	محیط
	periphery U	محیط
	girths U	محیط
	girth U	محیط
	entourages U	محیط
	circuity U	محیط
	millieu U	محیط
	entourage U	محیط
	spheres U	محیط
	milieu U	محیط
	peripheries U	محیط
	lap U	محیط
	environments U	محیط
	environment U	محیط
	setting U	محیط
	outside U	محیط
	outlines U	محیط
	outlining U	محیط
	lapped U	محیط
	settings U	محیط
	outsides U	محیط
	surroundings U	محیط
	outline U	محیط
	ambience U	محیط
	ambiance U	محیط
	circumference U	محیط
	outlined U	محیط
	mediums U	محیط
	circumferences U	محیط
	medium U	محیط
	liveware U	زیست افزار
	livability U	زیست پذیری
	libido U	زیست مایه
	eco- U	زیست بوم
	biological clock U	زیست گشت
	biogases U	زیست گاز
	viability U	زیست پذیری
	biogas U	زیست گاز
	biological chemistry U	زیست شیمی
	subsistence U	مربوط به زیست
	subsistence U	وسایل زیست
	life space U	فضای زیست
	life force U	زیست نیرو
	libidinal U	زیست مایهای
	biomass U	زیست توده
	biome U	اقلیم زیست
	biome U	زیست بوم
	biometrics U	زیست سنجی
	biometrics U	زیست سنجش
	biometry U	زیست سنجی
	biopolymer U	زیست بسپار
	biospher U	زیست کره
	bioluminescence U	زیست تابی
	biologism U	زیست شناسی
	biogenosphere U	زیست سپهر
	biogenesis U	زیست زاد
	biogenetic U	زیست زادی
	biogenic U	زیست زاییده
	biogenosphere U	زیست کره
	biogeographic U	زیست جغرافیایی
	biogeography U	زیست جغرافی
	exvia U	برون زیست
	biomechanics U	زیست مکانیک
	biotype U	زیست گروه
	biochemists U	زیست شیمیدان
	biotechnology U	زیست فناوری
	biophysics U	زیست- فیزیک
	biologist U	زیست شناس
	biological U	زیست شناختی
	biologically U	زیست شناختی
	subsists U	زیست کردن
	work U	زیست عمل
	subsist U	زیست کردن
	biology U	زیست شناسی
	biosphere U	فضای زیست
	biosphere U	زیست کره
	settlements U	زیست گاه
	settlement U	زیست گاه
	biosphere U	زیست سپهر
	biochemist U	زیست شیمیدان
	worked U	زیست عمل
	subsisting U	زیست کردن
	biochemistry U	زیست شیمی
	biochemistry U	زیست- شیمی
	colony U	زیست گاه
	libidos U	زیست مایه
	joie de vivre U	زیست شادی
	homelands U	زیست بوم
	existence U	زیست موجودیت
	homeland U	زیست بوم
	subsisted U	زیست کردن
	modus vivendi U	شیوه زیست
	inhabitant U	زیست کننده در
	existences U	زیست موجودیت
	environment architecture U	معماری محیط
	dispersive medium U	محیط پخش
	circumambient U	محیط دورگردیدن
	dispersion medium U	محیط پاشندگی
	workbenches U	محیط کاری
	climate for growth U	محیط رشد
	milieu therapy U	محیط درمانی
	operational environment U	محیط فعالیت
	polarization of a medium U	قطبش محیط
	psychological environment U	محیط روانی
	shelf environment U	محیط کم عمق
	social milieu U	محیط اجتماعی
	threptic U	محیط زاد
	operational environment U	محیط عملیاتی
	mixed environment U	محیط درهم
	miseenscene U	محیط کلی
	perimeter [circumference] of a circle U	محیط دایره
	ill neighboured U	دارای محیط بد
	in vitro U	در محیط مصنوعی
	in vivo U	در محیط طبیعی
	induced environment U	محیط القایی
	living environment U	محیط زنده
	therapeutic millieu U	محیط درمانی
	windowing environment U	محیط پنجرهای
	comprehensive U	وسیع محیط
	contour U	محیط مرئی
	environmentalists U	محیط نگر
	environmentalist U	محیط نگر
	ambient temperature U	دمای محیط
	ambient pressure U	فشار محیط
	circumferences U	محیط دایره
	circumference U	محیط دایره
	mediums U	محیط کشت
	medium U	محیط کشت
	atmospheric environement U	محیط جوی
	peripheries U	محیط حدود
	bodification U	بهسازی محیط
	circled U	محیط دایره
	circles U	محیط دایره
	perimeters U	پیرامون محیط
	perimeter U	پیرامون محیط
	silhouettes U	محیط مریی
	circling U	محیط دایره
	silhouette U	محیط مریی
	milieu U	محیط اجتماعی
	milieus U	محیط اجتماعی
	bonification U	به سازی محیط
	workbench U	محیط کاری
	acclimatization U	سازش با محیط
	circle U	محیط دایره
	milieux U	محیط اجتماعی
	periphery U	محیط حدود
	limnic U	زیست کننده در اب شیرین
	limnetic U	زیست کننده در اب شیرین
	limicoline U	زیست کننده درساحل
	eco-technology U	فناوری زیست بوم
	life zone U	منطقه زیست شناسی
	phenology U	زیست پدیده شناسی
	geobiology U	زمین زیست شناسی
	psychobiology U	روانشناسی زیست شناختی
	eco-tech U	فناوری زیست بوم
	viable U	زیست پذیر ماندنی
	proclimax U	منطقه زیست جانوریاگیاهی
	saltwater U	زیست کننده در اب شور
	stenobathic U	درعمق کم زیست کننده
	biochemical catalyst U	کاتالیزور زیست شیمیایی
	lacustrine U	زیست کننده دردریاچه
	human biometric U	زیست سنجی انسانی
	biological control U	کنترل زیست شناختی
	environmental costs U	مضار زیست محیطی
	amylum U	نشاسته [زیست شیمی]
	biodegradable U	زیست تجزیه پذیر
	biological chemistry U	بیوشیمی [زیست شیمی]
	bioclimatology U	زیست اقلیم شناسی
	fluvial U	زیست کننده در رودخانه
	environmental impact U	نشانزد زیست محیطی
	biocid U	زیست کش مانع حیات
	biochron U	زیست زمان جانداران
	biomass pyramid U	هرم زیست توده
	biologism U	زیست شناختی نگری
	coexistent U	باهم زیست کننده
	biochemistry U	بیوشیمی [زیست شیمی]
	environmental benefit U	فواید زیست محیطی
	bonification scheme U	طرح بهسازی محیط
	misfit U	غیر متجانس با محیط
	acid cure U	پخت در محیط اسیدی
	psychonomics U	محیط شناسی روانی
	terrestrial environment U	وضع محیط زمین
	collapse design U	محاسبه در محیط خمیری
	accommodation U	سازش با مقتضیات محیط
	accommodations U	سازش با مقتضیات محیط
	data base environment U	محیط پایگاه داده