Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
eupelagic environment
U
محیط زیر لایه زیرین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underlay
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
sub grade
U
لایه زیرین
bedding
U
لایه زیرین
cutis
U
لایه زیرین پوست
hard contact printing
U
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
rezone
U
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology
U
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
services
U
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course
U
لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
collapse pressure
U
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
media
U
زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die
U
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course
U
لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
to tip something
[British E]
U
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
environmental test
U
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
interlayer
U
لایه بین دو لایه
lamination
U
لایه لایه سازی
delamination
U
لایه لایه شدن
delamination
U
لایه لایه شدگی
delaminate
U
لایه لایه شدن
argillite
U
خاک رس لایه لایه
delamination
U
لایه لایه کردن
following
U
زیرین
underlines
U
خط زیرین
inferior
U
زیرین
under-
U
زیرین
subjecent
U
زیرین
underscores
U
زیرین خط
underscore
U
زیرین خط
underscored
U
زیرین خط
following
<adj.>
U
زیرین
underscoring
U
زیرین خط
underlined
U
خط زیرین
underline
U
خط زیرین
underlip
U
لب زیرین
under
U
زیرین
underside
U
زیرین
after mentioned
U
زیرین
inferiors
U
زیرین
downstair
U
زیرین
undersides
U
زیرین
following on
U
زیرین
underlips
U
لب زیرین
named here under
U
نامبرده زیرین
nether lip or jaw
U
لب یا ارواره زیرین
beneath
U
زیرین پایینی
neath or neath
U
پایین زیرین
underneath
U
زیرین پایینی
undercoat
U
پشم زیرین
nether millstone
U
اسیاسنگ زیرین
downward
U
پایین زیرین
bottom slide
U
لغزنده زیرین
maxilla
U
ارواره زیرین
inferior planets
U
سیارات زیرین
labium
U
لب زیرین حشره
limb
U
اندام زیرین
dewatering outlets
U
خروجی زیرین
limbs
U
اندام زیرین
underworld
U
زیرین جهان
hypolimnion
U
اب سرد زیرین
hypodermis
U
پوست زیرین
bottom line
U
طناب زیرین
subway
U
مجرای زیرین
subways
U
مجرای زیرین
underpass
U
زیرین راه
underpasses
U
زیرین راه
cutis
U
پوست زیرین
mandibular
U
ارواره زیرین
culet
U
پخ زیرین برلیان
lower floor
U
اشکوب زیرین
inferior colliculus
U
برجستگی زیرین
tropopause
U
زیرین مرز
troposphere
U
زیرین سپهر
true pelvis
U
لگن زیرین
ulna
U
زند زیرین
base stone
U
سنگ زیرین
underpart
U
زیرین بخش
undercut
U
ببرش زیرین
undercuts
U
ببرش زیرین
the underwritten names
U
نامهای زیرین
the figure below
U
رقم زیرین
the f. words
U
کلمات زیرین
top lift
U
طبقه زیرین پاشنه پا
trismus
U
تشنج ارواره زیرین
undergrowth
U
پشم یارویش زیرین
binder course
U
قشر زیرین رویه
press bed
U
بخش زیرین پرس
infra axillary
U
وابسته به ارواره زیرین
inframaxillary
U
وابسته به ارواره زیرین
inframaxillary nerves
U
پیهای ارواره زیرین
coarse adjustment knob
دکمه تنظیم زیرین
underside
U
طرف یا سوی زیرین
nether millstone
U
سنگ زیرین اسیاب
undersides
U
طرف یا سوی زیرین
lower branch of meridian
U
نصف النهار زیرین
mandibular
U
اروارهای وابسته به ارواره زیرین
neck necessity
U
قسمت زیرین تاج ستون
semibasement
U
نیم طبقه زیرین ساختمان
jowls
U
ارواره زیرین پرنده گونه
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
orlop
U
عرشه زیرین کشتی جنگی
jowl
U
ارواره زیرین پرنده گونه
orlop deck
U
عرشه زیرین کشتی جنگی
stag evil
U
تشنج ارواره زیرین اسب
gas discharge display
U
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas plasma display
U
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
diffusion
U
روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
martingale
U
طناب یا زنجیر زیرین دگل یابادبان
jibs
U
بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jibbing
U
بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jibbed
U
بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
jib
U
بادبان سه گوش جلو کشتی لب زیرین
labrum
U
لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
premaxilla
U
استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
overshot jaw
U
ارواره زبرین هنگامی که ازارواره زیرین جلوترامده است
rhizome
U
ساقههای زیر زمینی ریشه مانند ساقه زیرین
under weft
U
پود زیرین یا ضخیم
[جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
sphere
U
محیط
outline
U
محیط
perimeters
U
محیط
girth
U
محیط
entourage
U
محیط
girths
U
محیط
environments
U
محیط
perimeter
U
محیط
outlined
U
محیط
outlines
U
محیط
outward things
U
محیط
peripheries
U
محیط
periphery
U
محیط
entourages
U
محیط
settings
U
محیط
milieux
U
محیط
lap
U
محیط
lapped
U
محیط
setting
U
محیط
spheres
U
محیط
outlining
U
محیط
medium
U
محیط
outsides
U
محیط
millieu
U
محیط
outside
U
محیط
circuity
U
محیط
environment
U
محیط
mediums
U
محیط
circumferences
U
محیط
milieus
U
محیط
circumference
U
محیط
surroundings
U
محیط
milieu
U
محیط
ambiance
U
محیط
ambience
U
محیط
bonification
U
به سازی محیط
periphery
U
محیط حدود
circumambient
U
محیط دورگردیدن
acclimatization
U
سازش با محیط
silhouette
U
محیط مریی
environment architecture
U
معماری محیط
ambient temperature
U
دمای محیط
ambient pressure
U
فشار محیط
bodification
U
بهسازی محیط
climate for growth
U
محیط رشد
perimeter
U
پیرامون محیط
milieu
U
محیط اجتماعی
dispersion medium
U
محیط پاشندگی
atmospheric environement
U
محیط جوی
milieux
U
محیط اجتماعی
perimeters
U
پیرامون محیط
circling
U
محیط دایره
dispersive medium
U
محیط پخش
silhouettes
U
محیط مریی
circles
U
محیط دایره
circled
U
محیط دایره
peripheries
U
محیط حدود
circle
U
محیط دایره
workbench
U
محیط کاری
workbenches
U
محیط کاری
milieus
U
محیط اجتماعی
psychological environment
U
محیط روانی
milieu therapy
U
محیط درمانی
environment
U
محیط زیست
threptic
U
محیط زاد
windowing environment
U
محیط پنجرهای
environments
U
محیط زیست
medium
U
محیط کشت
mediums
U
محیط کشت
comprehensive
U
وسیع محیط
therapeutic millieu
U
محیط درمانی
polarization of a medium
U
قطبش محیط
operational environment
U
محیط فعالیت
operational environment
U
محیط عملیاتی
environmentalist
U
محیط نگر
shelf environment
U
محیط کم عمق
social milieu
U
محیط اجتماعی
environmentalists
U
محیط نگر
contour
U
محیط مرئی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com