Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
U
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
i was up late last night
U
بودم
was:iwas
U
من بودم
i was under his roof
U
او بودم
i was in the garden
U
در باغ بودم
i was under his roof
U
مهمان او بودم
i passed an uneasy night
U
ناراحت بودم
if i were
U
اگر من بودم
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
i wish i were
U
کاش من مرغی بودم
i was under theimpression that
U
به این عقیده بودم که ...
i would i were a child
U
ای کاش بچه بودم
the wall
U
پشت دیوارایستاده بودم
had i seen him
U
اگر من او را دیده بودم
i had been caught
U
گرفته شده بودم
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
i was about to go
U
در شرف رفتن بودم
i was absent for a while
U
یک مدتی غایب بودم
I was so tired that …
U
آنقدر خسته بودم که ...
in my raw youth
U
در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
i was in an awkword p
U
بد جوری گیر کرده بودم
I was standing at the street corner .
U
درگوشه خیابان ایستاده بودم
I wish I were rich .
U
کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
were i in your place
U
اگر جای شما بودم
If I were you. IF I were in your shoes.
U
اگر جای شما بودم
I was an eye witness to what happened.
U
من حاضر وناظر وقا یع بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness
U
خودم شاهد قضیه بودم
I was sound asleep when he knocked.
U
وقتیکه در زد غرق خواب بودم
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.
مگر کف دستم را بو کرده بودم.
I was waist deep in water .
U
با کمر درآب فرورفته بودم
I told you , didnt I ?
U
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
if i were you
U
اگر من جای شما بودم
I happened to be there when ….
U
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
u.sings
[ and+]
U
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
i was the second to speak
U
دومین کسی که سخن گفت من بودم
I was up all night in my bed.
U
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
he undid what i had done
U
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
U
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
i was not my self
U
از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
fey
U
محکوم
winning party
U
محکوم له
under sentence of
U
محکوم به
recognizee
U
محکوم له
object of judgment
U
محکوم به
judgement debt
U
محکوم به
indgement debt
U
محکوم به
liable
U
محکوم
condemned
U
محکوم
convict
U
محکوم
convicts
U
محکوم
convicted
U
محکوم
guilty
U
محکوم
doomed
U
محکوم
convicting
U
محکوم
convict
U
محکوم کردن
under sentence of death
U
محکوم به مرگ
under sentence of death
U
محکوم به اعدام
judgment debt
U
محکوم به مالی
condemn
U
محکوم کردن
condemn
U
محکوم شدن
condemner
U
محکوم کننده
he was sentenced to death
U
محکوم بمرگ
losing party
U
محکوم علیه
judgement debtor
U
محکوم علیه
recognizor
U
محکوم علیه
convicting
U
محکوم کردن
sentenced
U
محکوم شده
condemns
U
محکوم کردن
condemns
U
محکوم شدن
convicted
U
محکوم کردن
convicts
U
محکوم کردن
condemning
U
محکوم کردن
condemning
U
محکوم شدن
belay
U
محکوم کردن
doom to death
U
محکوم بمرگ
attaint
U
محکوم کردن
Sentenced to death .
U
محکوم به مرگ
sentences
U
محکوم کردن
out of court
U
محکوم علیه
condemnable
U
محکوم کردنی
sentencing
U
محکوم کردن
convictive
U
محکوم کننده
convicted to death
U
محکوم به اعدام
adjudge
U
محکوم کردن
sentence
U
محکوم کردن
doomed
U
محکوم به فنا
to be ill-fated
U
محکوم به فنا بودن
convict
U
شخص مقصر و محکوم
to be doomed
U
محکوم به فنا بودن
res judicata
U
قضیه محکوم بها
sentenced to the lash
U
محکوم به خوردن شلاق
convict
U
محبوس محکوم کردن
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
convicted
U
محبوس محکوم کردن
convicting
U
شخص مقصر و محکوم
condemning
U
محکوم کردن افراد
guilty of fraud
U
محکوم به علت کلاهبرداری
he got three months
U
به سه ماه حبس محکوم شد
condemn
U
محکوم کردن افراد
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
condemns
U
محکوم کردن افراد
convicts
U
شخص مقصر و محکوم
convicted to life imprisonment
U
محکوم به حبس ابد
convicts
U
محبوس محکوم کردن
adjudicated case
U
قضیه محکوم بها
lose the case
U
محکوم شدن در دعوی
convicting
U
محبوس محکوم کردن
convicted
U
شخص مقصر و محکوم
conviction
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentencing
U
رای دادن محکوم کردن
convictions
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
autre fois acquit
U
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
docks
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
sentences
U
رای دادن محکوم کردن
docked
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
sentence
U
رای دادن محکوم کردن
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
dock
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
death watch
U
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
self condemnation
U
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
mug
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
mugged
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugs
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment .
U
دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
sisyphus
U
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman
U
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned
U
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder
U
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
distresses
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receivers
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
finable
U
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
brian kellogg
U
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
deportee
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
quarter session
U
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudges
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
U
داوری کردن محکوم کردن
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
lifers
U
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
lifer
U
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com