Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
doom to death
U
محکوم بمرگ
he was sentenced to death
U
محکوم بمرگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
death watch
U
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
Other Matches
inextremis
U
نزدیک بمرگ
to threat any one with death
U
کسیرا بمرگ
to die in ones bed
U
بمرگ طبیعی مردن
to d. a matural death
U
بمرگ طبیعی مردن
indgement debt
U
محکوم به
convict
U
محکوم
condemned
U
محکوم
convicted
U
محکوم
convicting
U
محکوم
fey
U
محکوم
convicts
U
محکوم
liable
U
محکوم
judgement debt
U
محکوم به
doomed
U
محکوم
winning party
U
محکوم له
recognizee
U
محکوم له
under sentence of
U
محکوم به
object of judgment
U
محکوم به
guilty
U
محکوم
under sentence of death
U
محکوم به اعدام
losing party
U
محکوم علیه
under sentence of death
U
محکوم به مرگ
judgement debtor
U
محکوم علیه
condemns
U
محکوم شدن
condemns
U
محکوم کردن
condemning
U
محکوم شدن
out of court
U
محکوم علیه
adjudge
U
محکوم کردن
recognizor
U
محکوم علیه
convicted to death
U
محکوم به اعدام
convictive
U
محکوم کننده
condemnable
U
محکوم کردنی
belay
U
محکوم کردن
judgment debt
U
محکوم به مالی
attaint
U
محکوم کردن
sentenced
U
محکوم شده
Sentenced to death .
U
محکوم به مرگ
condemning
U
محکوم کردن
condemner
U
محکوم کننده
convicting
U
محکوم کردن
sentences
U
محکوم کردن
sentence
U
محکوم کردن
convicted
U
محکوم کردن
convicts
U
محکوم کردن
doomed
U
محکوم به فنا
sentencing
U
محکوم کردن
convict
U
محکوم کردن
condemn
U
محکوم شدن
condemn
U
محکوم کردن
convicted
U
شخص مقصر و محکوم
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
convicting
U
محبوس محکوم کردن
convicted to life imprisonment
U
محکوم به حبس ابد
convict
U
محبوس محکوم کردن
convict
U
شخص مقصر و محکوم
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
convicted
U
محبوس محکوم کردن
sentenced to the lash
U
محکوم به خوردن شلاق
res judicata
U
قضیه محکوم بها
guilty of fraud
U
محکوم به علت کلاهبرداری
lose the case
U
محکوم شدن در دعوی
condemn
U
محکوم کردن افراد
condemning
U
محکوم کردن افراد
condemns
U
محکوم کردن افراد
he got three months
U
به سه ماه حبس محکوم شد
to be ill-fated
U
محکوم به فنا بودن
to be doomed
U
محکوم به فنا بودن
convicts
U
شخص مقصر و محکوم
convicting
U
شخص مقصر و محکوم
adjudicated case
U
قضیه محکوم بها
convicts
U
محبوس محکوم کردن
sentences
U
رای دادن محکوم کردن
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
U
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
conviction
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentence
U
رای دادن محکوم کردن
sentencing
U
رای دادن محکوم کردن
convictions
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
dock
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
autre fois acquit
U
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
docks
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
docked
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
mug
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
mugs
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
self condemnation
U
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
mugging
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment .
U
دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
sisyphus
U
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman
U
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned
U
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder
U
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
distresses
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
distress
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receiver
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
finable
U
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
brian kellogg
U
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
deportees
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
quarter session
U
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudged
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
U
داوری کردن محکوم کردن
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
lifers
U
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
lifer
U
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...