Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
U
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
observes
U
ملاحظه کردن
regards
U
ملاحظه کردن
perceiving
U
ملاحظه کردن
to take note of
U
ملاحظه کردن
observe
U
ملاحظه کردن
perceives
U
ملاحظه کردن
perceived
U
ملاحظه کردن
observed
U
ملاحظه کردن
perceive
U
ملاحظه کردن
observing
U
ملاحظه کردن
regarded
U
ملاحظه کردن
noting
U
ملاحظه کردن
consider
U
ملاحظه کردن
regard
U
ملاحظه کردن
considers
U
ملاحظه کردن
notes
U
ملاحظه کردن
note
U
ملاحظه کردن
To be observant of the regulations .
U
ملاحظه مقررات را کردن
remarks
U
تبصره ملاحظه کردن
remarking
U
تبصره ملاحظه کردن
remarked
U
تبصره ملاحظه کردن
remark
U
تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef
U
با ملاحظه کار کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of
U
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
have
U
صرف کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
having
U
صرف کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
incircumspect
U
بی ملاحظه
observation
U
ملاحظه
thoughtless
U
بی ملاحظه
tact
U
ملاحظه
remarking
U
ملاحظه
remarks
U
ملاحظه
respect
U
ملاحظه
rashness
U
بی ملاحظه گی
incosiderate
U
بی ملاحظه
bluftly
U
بی ملاحظه
regard
U
ملاحظه
regards
U
ملاحظه
unconsidered
U
بی ملاحظه
considerations
U
ملاحظه
regarded
U
ملاحظه
consideration
U
ملاحظه
cum grano
U
با ملاحظه
indiscreet
U
بی ملاحظه
unthinking
U
بی ملاحظه
unmindful
U
بی ملاحظه
observations
U
ملاحظه
not unmindful
U
بی ملاحظه
incautious
U
بی ملاحظه
disregardful
U
بی ملاحظه
respects
U
ملاحظه
animadversion
U
ملاحظه
remarked
U
ملاحظه
gravitas
U
ملاحظه
prudence
U
ملاحظه
remark
U
ملاحظه
inconsiderate
U
بی ملاحظه
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
considerately
U
ازروی ملاحظه
irrespective of
U
بدون ملاحظه
regardant
U
ملاحظه کننده
heeding
U
ملاحظه رعایت
annotations
U
تحشیه ملاحظه
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
blat
U
بی معنی و بی ملاحظه
worthy of note
U
قابل ملاحظه
regard for others
U
ملاحظه دیگران
ciecumspect
U
ملاحظه کار
reckless
U
بی ملاحظه بی اعتنا
circumspective
U
ملاحظه کار
annotation
U
تحشیه ملاحظه
heeded
U
ملاحظه رعایت
noteless
U
غیرقابل ملاحظه بی نت
wary
U
با ملاحظه هشیار
heed
U
ملاحظه رعایت
canniness
U
ملاحظه کاری
noted
U
مورد ملاحظه
healable
U
قابل ملاحظه
heeds
U
ملاحظه رعایت
inadvertent
U
بی ملاحظه سهوی
circumspectly
U
ملاحظه کارانه
circumspect
U
ملاحظه کار
without the gloves
U
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
noticeably
U
بطرز قابل ملاحظه
thoughtful of others
U
با ملاحظه نسبت بدیگران
petty
U
غیر قابل ملاحظه
As you can see for yourself.
U
همانطور که ملاحظه می فرمایید
observantly
U
از روی ملاحظه و رعایت
sizeable
U
قابل ملاحظه بزرگ
Without the least regard .
U
بدون کمترین ملاحظه یی
unconsidered
U
غیر قابل ملاحظه
blat
U
بی ملاحظه حرف زدن
oversubtle
U
بیش از حد ملاحظه کار
remerkableness
U
قابل ملاحظه بودن
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
noteworthiness
U
قابل ملاحظه بودن
blankly
U
بدون ملاحظه بکلی
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
sizable
U
قابل ملاحظه بزرگ
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
It was some consikerable amount.
U
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves
U
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
U
خیلی ملاحظه کار است
guarded
U
احتیاط امیز ملاحظه کار
observingly
U
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
unadvied
U
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised
U
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena .
U
ملاحظه پدیده های طبیعی
reappraise
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraising
U
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
scapegrace
U
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
U
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com