Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lair
U
محل استراحت جانور
lairs
U
محل استراحت جانور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
epizoic
U
زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
recumbency
U
استراحت
idlest
U
استراحت
yasme
U
استراحت
breathers
U
استراحت
breather
U
استراحت
vacations
U
استراحت
rehabilitation
U
استراحت
idles
U
استراحت
relaxation
U
استراحت
rests
U
استراحت
rest
U
استراحت
idled
U
استراحت
idle
U
استراحت
vacation
U
استراحت
byes
U
استراحت
bye
U
استراحت
binnacle
U
استراحت پزشکی
nooning
U
استراحت نیمروز
to repose oneself
U
استراحت کردن
to retire to bed
U
استراحت کردن
to go to roost
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کردن
unbuckling
U
استراحت کردن
to rest oneself
U
استراحت کردن
to rest on one's oars
U
استراحت کردن
lie-down
U
استراحت کردن
lie-down
U
استراحت کوتاه
idle period
U
دوره استراحت
go to rest
U
استراحت کردن
calm down
<idiom>
U
استراحت کردن
electrode bias
U
ولتاژ استراحت
lie down
U
استراحت کوتاه
unbuckles
U
استراحت کردن
to take one's rest
U
استراحت کردن
lie up
U
استراحت کردن
lie off
U
استراحت کردن
lie by
U
استراحت کردن
resting potential
U
پتانسیل استراحت
unbuckle
U
استراحت کردن
unbuckled
U
استراحت کردن
sick leave
U
استراحت بیماری
surcease
U
پایان استراحت
relief time
U
زمان استراحت
repose
U
اسودگی استراحت
respite _
U
فاصله استراحت
rests
U
محل استراحت
rest cure
U
معالجه با استراحت
rests
U
استراحت کردن
rest period
U
دوره استراحت
rest
U
استراحت کردن
relief interval
U
استراحت متناوب
outstretch
U
استراحت کردن
meal break
U
استراحت ناهار
to pause
U
استراحت کردن
quiescent current
U
جریان استراحت
quiescent point
U
نقطه استراحت
rest
U
محل استراحت
zazen
U
پایان استراحت نشسته
i yearn for
U
ارزوی استراحت دارم
jump suit
U
لباس خانه و استراحت
rests
U
تکیه گاه استراحت
retires
U
استراحتگاه استراحت کردن
retire
U
استراحتگاه استراحت کردن
rest up
U
استراحت کامل کردن
kick back
<idiom>
U
تنها استراحت کردن
rest
U
استراحت کردن بالشتک
rest
U
تکیه گاه استراحت
jump suits
U
لباس خانه و استراحت
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
lodgment area
U
منطقه استراحت یا فرود در سر پل
rests
U
استراحت کردن بالشتک
ease
U
سهولت استراحت رسایی
work relief
U
استراحت توام با کار
binnacle list
U
فهرست استراحت پزشکی
to breathe a horse
U
استراحت کردن به اسب
mass practice
U
تمرین بدون استراحت
eases
U
سهولت استراحت رسایی
respite
U
استراحت تمدید مدت
parlor car
U
سالن استراحت قطار
to rest up
U
استراحت کامل کردن
eased
U
سهولت استراحت رسایی
work ratio
U
نسبت کار به استراحت
easing
U
سهولت استراحت رسایی
lounging
U
محل استراحت ولم دادن
lounges
U
محل استراحت ولم دادن
lounged
U
محل استراحت ولم دادن
rehabilitation
U
اردوگاه استراحت تسلی دادن
to take a mandatory break
U
وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
dwelling
U
پیاده شدن برای استراحت
slack suit
U
لباس مخصوص گردش یا استراحت
lounge
U
محل استراحت ولم دادن
dwellings
U
پیاده شدن برای استراحت
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
lies
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
lied
U
: دراز کشیدن استراحت کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
dwell
U
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled
U
محل توقف توقفگاه استراحت
bucket step
U
فیکس کردن پا برای استراحت
dwells
U
محل توقف توقفگاه استراحت
neutral corner
U
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
change up
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of pace
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lounge car
U
قطار دارای سالن استراحت وتفریح
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
diastasis
U
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
ring stool
U
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
longtour area
U
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
lounger
U
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
truce
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truces
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
rest and recuperation
U
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
ruffianly
U
جانور خو
nightwalker
U
جانور شب پر
apod
U
جانور بی پا
malacostracan
U
جانور
johnny
U
جانور نر
it pron
U
ان جانور
animalize
U
جانور
creature
U
جانور
creatures
U
جانور
structure of an animal
U
جانور
beast
U
جانور
beasts
U
جانور
animal
U
جانور
animals
U
جانور
he
U
جانور نر
it
U
ان جانور
coffee breaks
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
strays
U
جانور بی صاحب
straying
U
جانور بی صاحب
stray
U
جانور بی صاحب
zoology
U
جانور شناسی
stinkard
U
جانور بدبو
strayed
U
جانور ولگرد
mammiferous
U
جانور پستاندار
hybrid
U
جانور دورگه
nekton
U
جانور شناور
game
U
جانور شکاری
milker
U
جانور شیرده
monocule
U
جانور یک چشم
tardigrade
U
جانور کندرو
scavenger
U
جانور لاشخور
shell fish
U
جانور صدف
pelagian
U
جانور دریایی
brutality
U
جانور خویی
pudge
U
جانور چاق
brutalities
U
جانور خویی
rodents
U
جانور جونده
amebae
U
جانور تک سلولی
rodent
U
جانور جونده
amoebas
U
جانور تک سلولی
amoebae
U
جانور تک سلولی
amoeba
U
جانور تک سلولی
polystome
U
جانور بسیار
polystomatous
U
جانور بسیار
polypod
U
جانور بسیارپا
mammifer
U
جانور پستاندار
perissodactyl
U
جانور فرد سم
scrag
U
جانور نحیف
saxicolous
U
جانور سنگ زی
saxicoline
U
جانور سنگ زی
saprozoon
U
جانور پوده زی
plantigrade
U
جانور دوپا
poikilotherm
U
جانور خونسرد
poikilothermism
U
خونسردی جانور
pollard
U
جانور بی شاخ
amebas
U
جانور تک سلولی
animalist
U
نقاش جانور
edentate
U
جانور بی دندان
zootomy
U
جانور شکافی
zootheism
U
جانور پرستی
proud
<adj.>
U
جانور حشری
zoophilous
U
علاقمند به جانور
zoophilic
U
علاقمند به جانور
craw
U
معده جانور
animalculum
U
جانور ریزه
beastliness
U
جانور خویی
brutal
U
جانور خوی
brutes
U
جانور حیوان
brutalization
U
جانور خویی
brute
U
جانور حیوان
zoologist
U
جانور شناس
zoophagous
U
جانور خوار
scavengers
U
جانور لاشخور
fauna
U
جانور نامه
on heat
[British E]
<adj.>
U
حشری
[جانور زن]
in heat
[American E]
<adj.>
U
حشری
[جانور زن]
ungulate
U
جانور سم دار
zoomorphic
<adj.>
U
جانور گونه
viviparous
U
جانور زنده زا ولود
ratcatcher
U
موش گیر
[جانور]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com