Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
secure
U
محفوظ داشتن
secures
U
محفوظ داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pot
U
در گلدان محفوظ داشتن
pots
U
در گلدان محفوظ داشتن
potting
U
در گلدان محفوظ داشتن
conserve
U
از صدمه محفوظ داشتن
conserved
U
از صدمه محفوظ داشتن
conserves
U
از صدمه محفوظ داشتن
conserving
U
از صدمه محفوظ داشتن
Other Matches
secure
U
محفوظ
immundity
U
محفوظ
patented
U
محفوظ
patent
U
محفوظ
safe
U
محفوظ
guarded
U
محفوظ
safer
U
محفوظ
patents
U
محفوظ
patenting
U
محفوظ
safes
U
محفوظ
favoured
U
محفوظ
safest
U
محفوظ
secures
U
محفوظ
lightproof
U
محفوظ از نور
foolproof
U
محفوظ ازخطاوشکست
safe from danger
U
محفوظ از خطر
reserved word
U
کلمه محفوظ
protected storage
U
انباره محفوظ
protected mode
U
حالت محفوظ
protected field
U
میدان محفوظ
securely
U
بطور محفوظ
airtight
U
محفوظ از هوا
assured
U
امن محفوظ
invulnerable
U
محفوظ از خطر
enclosed fuse
U
فیوز محفوظ
fireproof
U
محفوظ از اتش
enclosed arc lamp
U
لامپ قوسی محفوظ
unsaved
U
محفوظ نشده نجات نیافته
weather proof
U
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
to copyright
U
حق چاپ و تقلید را محفوظ کردن
copyright reserved
U
حق طبع یا چاپ محفوظ است
encapsulated postscript file
U
فایل محفوظ پست اسکریپت
jus postliminii
U
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
it is copyright
U
حق چاپ و تقلید محفوظ است
elate
U
بالا بردن محفوظ کردن
shellproof
U
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
can you pronounce him safe
U
بگویید که اواز خطر محفوظ است
weathertight
U
محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
havelock
U
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
foolproof
U
ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
all right reserved
U
هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
gobo
U
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
immune
U
مصون کردن محفوظ کردن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
owned
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
own
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
relieve
U
داشتن
have
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieving
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
to have
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
lackvt
U
کم داشتن
possessing
U
داشتن
having
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
possess
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
doubts
U
شک داشتن
to have possession of
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
to possess
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
doubt
U
شک داشتن
to have f.
U
تب داشتن
intercommon
U
داشتن
bear
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
possesses
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
to hold
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
sending
U
اعزام داشتن
aspires
U
هوش داشتن
aspiring
U
ارزو داشتن
send
U
ارسال داشتن
aspiring
U
هوش داشتن
send
U
اعزام داشتن
have (something) going for one
<idiom>
U
توانایی داشتن
sending
U
گسیل داشتن
have been around
<idiom>
U
تجربه داشتن
send
U
گسیل داشتن
aspires
U
ارزو داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
to be pressed for time
U
عجله داشتن
afforded
U
استطاعت داشتن
to be under deadline pressure
U
عجله داشتن
affording
U
استطاعت داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
aspire
U
ارزو داشتن
protrude
U
برامدگی داشتن
protruded
U
برامدگی داشتن
protrudes
U
برامدگی داشتن
aspired
U
هوش داشتن
hide(bury) one's head in the sand
<idiom>
U
دورنگه داشتن از
aspired
U
ارزو داشتن
aspire
U
هوش داشتن
protruding
U
برامدگی داشتن
one up
<idiom>
U
برتری داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
provide
U
مقرر داشتن
resided
U
اقامت داشتن
sends
U
ارسال داشتن
lend
U
معطوف داشتن
espousing
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
espoused
U
عقیده داشتن به
count on
<idiom>
U
بستگی داشتن به
provides
U
مقرر داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
cherishes
U
گرامی داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
get at
<idiom>
U
منظور داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
have a ball
<idiom>
U
روزگارخوش داشتن
lends
U
معطوف داشتن
sends
U
اعزام داشتن
withholds
U
دریغ داشتن
sends
U
گسیل داشتن
sending
U
ارسال داشتن
loathe
U
نفرت داشتن از
apprehended
U
بیم داشتن
resides
U
اقامت داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
hankers
U
اشتیاق داشتن
hankered
U
اشتیاق داشتن
hanker
U
اشتیاق داشتن
attends
U
حضور داشتن
attending
U
حضور داشتن
attend
U
حضور داشتن
stinks
U
تعفن داشتن
stink
U
تعفن داشتن
exists
U
وجود داشتن
existed
U
وجود داشتن
exist
U
وجود داشتن
resembling
U
شباهت داشتن
possess
U
در تصرف داشتن
possesses
U
در تصرف داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com